تلخ ترین ترانه ام
زخم کهنه ای که روی بالش بود، واژه غریبی که درترانه هایش بود،
دلش ازنژاد عشق ولبریزازترانه ، پرنده ای غریب بود وازنژاد آسمان، گویی دیگرخسته شده بود اززمین وزمان وشاید می خواست اینگونه غزل رفتن را بخواند. انگارکه این واژه ها وترانه ها فقط برای او ساخته شده بود.
براستی چه رازی است دراین ترانه راز که ناصر چند روز مانده به عمرش و قبل ازپروازش به آسمان آن را اینگونه با سوزمی خواند و می رود، تا ما وهمه دوستدارانش را همیشه درغم رفتنش سوگوار باقی بگذارد.
گرچه ناصرعبداللهی این ترانه را بسیارزیبا وپراحساس خوانده است اما گاهی با خود می گویم، ای کاش هیچ وقت این ترانه را به او نمی دادند تا بخواند.
ازدیگرآثارجاودانه وتکرارنشدنی که ناصرعزیزمان دردنیای موسیقی ازخود برجای گذاشته، وهمینطوراشعارخواصی که برای کارهای خود انتخاب کرده این بارشعرپرمعنای «راز» را با هم مرورخواهیم کرد که خود نیزحکایتی دارد.
ترانه رازازآخرین کارهای زنده یاد ناصرعبداللهی درآلبوم ماندگاراست که خانم نیلوفرلاری پور شاعراین اثر، اینگونه برایمان می گوید:
قسمت خودش بود. اصلاْ انگار از اول قرار بود خودش بخواند. بعد از پنج سال که از سروده شدن و دست به دست شدن این ترانه می گذشت، بعد از سه سال که از آهنگسازی و خوانده شدن هزارباره اش در مهمانی های خصوصی می گذشت، دست آخر قسمت او شد.
قسمت خودش بود، از همان روز که روی کاغذ نوشتم "یه زخم کهنه روی بالم" و ادامه اش ندادم تا چند ماه بعد که تصادفاْ چشمم افتاد به دست نوشته کج و کوله ای در گوشه یکی از سررسیدنامه هایی که روی میز افتاده بود و به سرم زد که بقیه اش را بگویم.
قسمت خودش بود، از همان روز که مثل بقیه ترانه هایم دست به دست می شد و کسی نمی خواستش. من تعجب می کردم، چون ترانه ای بود که هم ساده بود و هم سوژه داشت و هم دارای وزنی بود که فضای متفاوتی را می طلبید. ولی کسی نمی خواستش. اصلاْ دیده نمی شد و من سوال بزرگ زندگیم این بود که چرا کسی نمی بینیدش. حتی گاهی خودم پیشنهاد می دادم که این ترانه را بخوانید، ولی کسی حرفم را جدی نمی گرف. طفلکی ترانه سرگردانی شده بود و من خبر نداشتم که قرار است تلخ ترین ترانه ام باشد.
قسمت خودش بود. از همان روز که "مهرداد نصرتی" با اصرار فراوان من ملودی زیبایی روی این ترانه گذاشت و بعد یک دفعه همه عاشقش شدن. همه می خواستندش، و این بار من نمی خواستم ترانه را به کسی بدهم. گاهی قیمت هایی که برای این کار به من یا مهرداد پیشنهاد می شد به قدری وسوسه انگیز بود که هوس می کردیم واگذارش کنیم. ولی ترانه نمی خواست بره و مجبورمان می کرد که نگهش داریم تا وقتی که زمانش برسد.
ناصر دوسش داشت. زنگ زد و گفت ترانه را می خواهد. من خوشحال شدم ولی فکر می کردم که باز هم اتفاقی می افتد که این ترانه خوانده نشود. ناصر دوستش داشت و می خواست بخواندش. اما هوس کرد این ترانه را برای آلبوم بعدی بگذارد. گفتم: "توی همین آلبوم بخون. آلبوم بعدی دو سه سال دیگر طول می کشه. تا اون موقع کار از بین رفته. همین جوری هم چند ساله که مونده". دلیل پشت دلیل آورد که تصمیمش درست است و من هم اصرار پشت اصرار که اشتباه است و من موفق شدم.
اولین بار که کار را به طور کامل با صدای ناصر شنیدم در دفتر "محسن فرحی" بود ،محسن فرحی عاشق این ترانه بود. چند روز بعد با ناصر حرف زدم و تشکر کردم، قرار گذاشتیم تا در اولین فرصت درباره کار بعدی حرف بزنیم. گفت یک عالمه ایده و هدف دارد و من قول دادم که به تمام حرف هایش فکر کنم و بنا به خواسته اش ترانه بگویم.
گفت: می دونی چرا این ترانه رو برداشتم؟ گفتم: "چون ترانه قشنگیه." گفت: قشنگه، ولی اگه بیت،من یه پرنده غریبم من از نژاد آسمونم ، رو نداشت برش نمی داشتم ."به خداوندی خدا قصد ندارم مقدسش کنم یا حالا که درگذشته از معنویتش سخن بگویم. کسانی که مرا می شناسند می دانند که اهل این حرف ها نیستم . فقط این جمله عین واقعیت بود و شاید آخرین باری بود که صدایش را می شنیدم.
دلم گرفته، زیاد، بیش از اندازه... . خیلی زود بود. حالم خوب نیست، مرا ببخشید برای ا ین نثر و این قلم که نمی دانم چه نوشته ام. جرات دوباره خواندن و ویرایش را هم ندارم. فقط دلم از این می سوزد که هیچ وقت ترانه "راز" را با او نشنیدم.
نیلوفر لاری پور خواننده: زنده یاد ناصر عبداللهی
آهنگساز: مهرداد نصرتی
تنظیم کننده: مهرداد نصرتی
آلبوم: ماندگار
ترانه سرا : نیلوفر لاری پور
یه زخم کهنه روی بالم یه آسمون که چشم به رام نیست
به غیر واژه غریبی چیزی توی ترانه هام نیست
حتی یه آینه پیش روم نیست که اسمم و یادم بیاره
تنهاترین مسافر شب تو خلوتم پا نمی ذاره
ازم نخواه با تو بمونم توهیچ ازمن نمی دونی
اگه بگم راز دلم رو،تو هم کنارم نمی مونی
دل من از نژاد عشقه، از تو و ازترانه لبریز
یه دنیا غم توی صدامه، مثه سکوت تلخ پاییز
من یه پرنده غریبم، من ازنژا د آسمونم
میون این همه ستاره من یه شهاب بی نشونم
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی...
منبع: وبلاگ نیلوفرلاری پور
با تشکر از محسن از اهواز
عطر حضورت کماکان به مشام میرسد
امروز... در شلوغی موسیقی شهر... در بلاتکلیفی انتخاب قافیههای بی دردسر، و در امتداد سُرایش خاطرات بی اتفّاق و در بیان ترجیع بندهای زمینی،آنچنان غرقیم که فراموش میکنیم که "هوّیت" و "هدایت" اصل بدیهی یک هنر معنا گراست...
در شرح این مهم پیشترها در قالب خاطره و داستان گفتهام اما "پر رنگی" حضور ناصریا پس از قریب به ۴ سال در فضای موسیقی کشور و در میان هنردوستان و اهالی اهل دل هنر هر روز بیشتر جلوه مینمایاند...هنوز با نامش همگان حسّش میکنند و با یادش گلخندهای را نثارش... شکوهش هیچگاه خود را به گذر زمان نمیسپارد و راهش همچنان حلاجی فکر و ذکر پر دغدغه ماست...
سالها میگذرد و باید بگذرد تا گوهر ذاتش را به ژرفای اندیشه اش بشناسیم و این ناتمام جمله من که هنوز نمیدانم از بین واژههای " افسوس" و "صبر" کدامش را برای حال امروزم برگزینم؟
و جالب اینکه "نیست"... ولی "هست" و این تضاّد شیرین احساسی همچون روز کنسرت "مهدی مدّرس" جمعیّتی را در حال و هوای "ناصریا" به اشک و بهت و بغض میکشاند و انصافاً چه زیباست "رسیدن به نگاهی که از حادثه عشق تر است"...
"مهدی مدّرس" سالها در کنار گروه "ناصریا" حضور داشت و کنسرتهای مختلفی را از "ناصر" نظاره کرد و امروز که یکی از معدود خوانندگان پاپ با صدای کاملا "باس" محسوب میشود در طول ۳ اجرای خود در اولین کنسرتش در تهران اینگونه با "حُزن" با خواندن یکی از ترانههای ناصر (به قول خودش الگوی هنری اش) به نام "مثل روزای بارونی" منقلب میشود و هر چند بغض نهفته در گلویش در برخی موارد امکان امتداد ابیات را از او میگیرد ولی این صدای پر "معنای" مردم حاضر در سالن بود که با مترونوم موزون و آمیخته به ساز "اشک" ، مدّرس را در "همترانگی اش" با ناصر یاری میکرد...همه، مصرع به مصرع این ترانه را به یاد داشتند چه زیبا بود این "همدمی"...
این کنسرت در ۳ اجرا و طی ۲ شب توسط موسسه "آوای مهر میهن"در سالن اریکه ایرانیان برگزار شد.جالب است بدانید رفته رفته یاد "ناصریا" شاه بیت ترانههای همه کنسرتهایی است که در داخل و خارج از کشور برگزار میشود.تصاویر ذیل بهتر حال و هوای لحظات ناب این دو شب را نشان میدهد.
تشکر ویژه از : سایت "موسیقی ما" به خاطر به تصویر کشیدن شایسته این لحظات، محسن هردان برای تصاویر زیبایش و سرکار خانم بهناز اوسطی به دلیل تدوین زیبای این فیلم
دوستان عزیز اگر شما هم علاقمند به انتشار نوشته هاتان خاطرات ویا هر چیز دیگری از ناصریای عزیز در وبلاگ ناصریا هستید می توانید آثار خود را برای من ارسال نمایید تا در صورت مناسب بودن و با محتوابودن در وبلاگ ناصریا منتشر شوند.
منتظرآثارشما عزیزان هستیم.
ایمیل من: saye.sabz@gmail.com
برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع (نقل قول از منابع دیگر ) بر روی همین لینک کلیک کنید.
هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟