. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

عیدت مبارک بابا.........

چرا اصرار دارید باور کنیم مرگش را؟
هم اکنون دو ساعتی هست که  مدام اشک می ریزم و  این به جای خواب شبانمه.
چرا باید باور کنم که ناصر رفته؟

چه کسی گفته که ناصر ما مرده؟

چه کسی؟؟؟؟

ناصر و نینا


چه شبهای سختی است  این شبهای آخر سال و چه دلگیراست تحویل سال نویی که پشت آن ۸۵ لعنتی ناصر راجا می گذاریم............


پس حالا پشت این قاب دل غم گرفته چطور به شادی عید برایت دست تکان دهم ؟

چگونه رقص ماهی قرمز را در تنگ بلور به تماشا بنشینم و به یاد نیارم ناصر چگونه بی نفس ماندوبی قفس رفت...

باز هم چه می خواستم و چه شد!

چقدر این روزها این دل ما وحشی شده افسار گسیخته بی پروا نا نجیب و بی تحمل!

آمدم تا در غربت تلخ سکوت شب به دنبال آرامش گم شده ام بگردم.

آمدم تا در تکاپوی عبور سبز بهار عطر حضور او را در لابلای جملات به گل نشسته ام جستجو کنم.

اما چه یافتم جز حسرتی سردو اشکی داغ!

به کدامین آرامش اینگونه ناز خوابیده ای ناصر؟

به کدامین محبت دختر دردانه  ات را در آغوش کشیده ای ناصر؟

چه نارنجی نازی چه حس زیبایی آخر شنیده ام که دوست داشتی رنگ نارنجی را و چه زیبا همه جا را به رنگ نقش دل خود در آورده ای.

خودت را دخترت را ...اما حالا جای خوابت نارنجی نیست ناصر...

نگو که هست و من نمی بینم نیــــــــــــــــــــــــــست ناصر.

چرا اصرار داری باور کنم مرگت را؟

چگونه باور کنم صاعقه شوم مرگ بین این همه هرزه علفهای بیهوده روییده به نازگل باغ جنوب زده....

چگونه باور کنم ناصر؟

گوش کن گوش کن ناصر می شنوی؟صدای پای بهار است و چه سرمستانه بیخبران به جشن شادی نشسته اند

آری بیخبرند از نبود تو فکر می کنند هنوز هم بهار سبز است و زیبا بلبلها می خوانند ماهیهامی رقصند شمشادها سبز می شوند و عقاقیها می رویند.

خوب درست فکر می کنند؟ چه می گویی ناصر پس چرا من هیچ چیز نمی بینم جز غربت تلخ تنهایی و دلتنگی؟

چرا هیچ چیز نمی بینم جز خاک سرد به خون نشستهءتو؟

ناصر نینا راببین به کدامین گناه آغوش گرم و مهربان تو را از او گرفتند....

حال وقت دلتنگی وقت بیقراری سر به روی سینهءکه بگذارد؟

سر به سینهءخاک قبر تو ناصر؟

هفت سین امسال فرزندان تو چیست ناصر؟

سردی نبودت؟

اینچنین باستم رفتنت؟ 

 سیاهی روزگار فرزندانت؟

 سستی پایه های از هم گسستهءزندگیشان؟ 

سوختن در فراغ مهربان پدرشان؟

سوز غربت تلخ خداحافظت؟

سحر به ماتم نشستهءبهاریشان؟

این است هفت سین فرزندان تو ناصر؟

چه بگویم که دگر مرا مجال از تو گفتن نیست .

که تو تنها خود بدانی و خدایت که چه شد که رفتی و آتش به جانمان زدی.

واما راهی ندارم جز ایکه در این خلوت دلگیر شبانه همراه نینا و نازنین و نوید و نامی به تو می گویم.

عیدت مبارک بابا.........

------------------------------------------------------------------------

عکس از وبلاگ سیاورشن

گفتگوی سیاورشن با ناصر عبداللهی مرداد۸۵

راستش هنوز شام نخورده بودم داشتم تازه چند قاشقی می خوردم که سیاورشن لینک وبلاگ رابه من داد با دیدن عنوان (گفتگو با ناصر عبداللهی) بسیار خوشحال شدم و سریعا صفحه را باز کردم اما...

 هنوز چند جمله بیشتر نخوانده بودم  که بغض گلویم را گرفت و غذا درگلویم گیر کرد داشتم خفه می شدم!!!

بی اختیار همراه جمله ها اشک می ریختم و آه می کشیدم و با خود می گفتم خدایا ناصر کیست؟

کیست این مرد عجیب و متواضع؟

این رازها چیست که در کلام او نهفته است !!!

او از چه سخن می گوید؟؟؟

آیا روزی خواهم فهمید یا خواهیم فهمید؟؟؟

نمی دانم!

فقط خواهشی از شما دارم تک تک جملاتش را با تفکر و تعمق بخوانیدکه ...

 

حال گفتگوی سیاورشن را بخوانید با ناصر عبداللهی ۱۲ مرداد ۱۳۸۵

مدتها بود که می خواستم یک گفتگو با ناصر عبداللهی داشته باشم تا اینکه مرداد امسال با خبر شدم ناصر بندر است. با او تماس گرفتم.

گفت : برای انجام یک سری کارهایم آمده ام . چند روزی بیشتر هم بندر نیستم . هر وقت فرصت شد خودم تماس می گیرم. یکی دو روز قبل از رفتنش به تهران تماس گرفت ، ساعت شش صبح بود . گفت : من الان وقت دارم .بیایم ؟

و آمد ! با تعدادی نان کلوکوی تازه و گرم و مقداری سوغات از کرمان !

اینقدر حرف و آواز برای شنیدن بود که تا شب فرصتی برای یک مصاحبه کامل و جامع پیش نیامد .

جملاتی که در زیر می خوانید حاصل گفتگو های خودمانی و پراکنده ای است که از همان روز یعنی دوازده مرداد شروع شد.

ناصر عبداللهی

ناصر عبداللهی ۱۲ مرداد ۱۳۸۵

 

 چرا بعد از این همه مدت دوباره می خواهی به بندرعباس بازگردی؟ 

ناصر: خیلی دلتنگ بودم . از محیط آنجا خسته شده بودم. می خواهم تمام رفیق های قدیمی ام را پیدا کنم . "..."  

می دانی هندوها هم بندرعباس را خیلی دوست دارند .آنها اعتقاد دارند اگر اتفاق بزرگی قرار است بیفتد مکانش جایی است با مشخصات بندرعباس . می گویند همه در آن روز آنجا جمع می شوند . 

 

گل مینا: که جمع شدند برای خاکسپاری این گل پرپر شده مان...اما آیا منظور این بوده یا؟...

  

 از سالهای اول حضورت در تهران اطلاعات دقیقی نداریم . از شرایط آن روزها بگویید. 

ناصر: روزهای خیلی سختی بود . من یک اتاق کرایه کردم بودم از یک خانم مسن درمیدان امام حسین . در وضعیت سختی زندگی می کردم . تنها بودم . گاهی مجبور می شدم روی بام خانه بخوابم "..." 

خب در این ده سال چطور با موسیقی جاری در هرمزگان ارتباط داشتی ؟ 

ناصر: کارهای بچه ها به دستم می رسید . مثلا اجرای مراسم یادبود "ابرام" که من از اجرای محمد شهسواری و اجرای ترانه ای از ابرام توسط گروه گاتا خیلی خوشم می آید .تنظیم آن کار را چه کسی انجام داده ؟ 

اگر اشتباه نکنم امین امینی . از آثار خودت کدام را بیشتر دوست داری؟ 

ناصر: بوی شرجی .  

 بوی شرجی شاید قوی ترین کار شما باشد . با این حال چرا بوی شرجی در بازار چندان موفق نبود ؟ 

ناصر: خب به خاطر این که تهیه کنندگی این اثر را من خودم به عهده داشتم و به همین دلیل بوی شرجی از سوی بسیاری از شرکت ها تحریم شد !  

بسیاری از آهنگ های شما را بهنام ابطحی تنظیم کرده است آیا این انتخاب دلیل خاصی داشته است ؟ 

ناصر: بله . بهنام سالها در بندرعباس زندگی کرده و با موسیق هرمزگان هم به خوبی آشناست . 

بسیاری از موزیسین های استان بر این اعتقادند که ما از نظر نوازندگی پیشرفت های خوبی داشته ایم ولی در خوانندگی نه ، نظر شما چیست ؟  

ناصر: نه من موافق نیستم ! ما امروز خوانندگان خوبی داریم "..." 

موافقید چند کار تازه از هنرمندان جوان بشنویم ؟ 

ناصر: بله ! 

از نوید قویدل یک قطعه ی فلامنکو می گذارم . با صدای توحدی ،" به اعجاز عشق تو ... " 

ناصر:آهنگش از کیست ؟ 

نوید قویدل  

ناصر: گیتار را هم خودش می زند؟ 

بله 

ناصر: زیباست . باید سر فرصت این جوان ها را از نزدیک ببینم . 

[آهنگی از هادی آرمین برایش می گذارم . "وقتی که رفتی امگه که رودم خدا به همرات ..." 

ناصر بسیار مجذوب شده . ابروهایش را تا حد امکان بالا می دهد، با خطوط چهره تعجب اش را به ما نشان می دهد !] 

ناصر: این هادی آرمین است !؟ 

بله ! 

ناصر: این را حتما برای من رایت کن [بعدها می گفت این چند هفته ی آخر زندگی در تهران همه اش همین ترانه را گوش می کردم] 

مقداری از آرشیو من از موسیقی هرمزگان از زار گرفته تا مولودی و ... را با هم می بینیم و می شنویم . 

ناصر : من هم همین ایده را دارم - چه خوب است که ما یک تیم تشکیل دهیم . من امکاناتش را دارم - دستگاه ضبط صدا و فیلم و...باید این چیزها را ثبت کنیم . یک ماشین می خریم و راه می افتیم توی کوره دهات ها ! صبر کن من بیایم بندر ! 

 اهداف هنری که در بندرعباس دنبال می کنی چیست ؟ 

ناصر: به فکر ثبت یک موسسه فرهنگی هستم ! 

آیا این موسسه اجازه نشر هم دارد ؟ چون خیلی وقت است که ایده ای برای انتشار یک نشریه موسیقیایی خاص جنوب و هرمزگان را دارم . ولی فقط در حد یک رویاست ! چون مراحل خیلی سختی پیش رو دارد

ناصر: خیلی خوب است با هم این کار را انجام می دهیم . من دنبال مجوزش را می گیرم

 

 [بعدها بیشتر در این باره حرف زدیم حتی راجع به جزئیات ، اصرار داشت نشریه موسیقی معنوی باشد سر این قضیه ساعت ها بحث کردیم .آخرین بار که گفتگوها داشت از جانب من ناامیدانه دنبال می شد. دستی به شانه ام زد ، خندید و گفت: نگران نباش این کار یک جوری انجام می شود که فکرش را هم نمی کنی !]  

و کار موسیقی چه ؟ 

ناصر: می خواهم مثل قدیم کارهایم را بین مردم پخش کنم . می دانی ؟ اخیرا کار معنوی در موسیقی ممنوع شده است . من خیلی خوشحالم . می دانی چرا ؟ چون از این به بعد کارهایم خلوص بیشتری پیدا می کند . آنها را مثل قدیم [به رایگان] بین مردم پخش می کنم.

 

گل مینا: می دانی ؟ کار معنوی در موسیقی ممنوع شده است؟!!!!!!!!!!! عجب!!!!!!!! 

 

موافقی باقی گفتگو را  بعد انجام بدهیم . احساس می کنم سوال ها را خوب طرح نکرده ام .  

ناصر: باشد من چند دفتر دارم که نوشته های خودم است آنها را می دهم بخوانی شاید آنها هم کمکت کند . 

گل مینا: حالا این دفترها کجاست و آیا به دست سیاورشن رسیده یا نه؟ باید از خود او بپرسیم

[در حالی که آماده می شد برای رفتن] 

این جمله را هم گوشه ای یادداشت کن شاید روزی به درد بخورد . 

خداوندا توفیقی ده تا برای تو نیکو بنده ای باشم و به عشق تو نائل آیم که سرچشمه ی آرامش و هر آنچیزی است که به دنبال آنم . 

 منبع:سیاورشن


در پایان این که می خواستم با مطلب آخر سال وبلاگ را به روز کنم اما درج این گفتگو مهمتر و ضروری تر بود به همین دلیل سال را با شنیدن حرفهای ناصر به پایان می بریم و همینجا پیشاپیش نوروز را به شما تبریک گفته برای تک تکتان آرزوی موفقیت و بهروزی می کنم .

و سال را با کلام آخر ناصر و همکلام با او به پایان می رسانم. 

خداوندا توفیقی ده تا برای تو نیکو بنده ای باشم و به عشق تو نائل آیم که سرچشمه ی آرامش و هر آنچیزی است که به دنبال آنم . 

و عجیبه باز هم چه در سر داشتم و چه شد و این اتفاق بارها رخ داده.... 

 


برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(مصاحبه با ناصرعبداللهی  ) بر روی همین لینک کلیک کنید   

   

 

 

 

هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

  

 

 

 

برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید.