. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

تو چه کرده ای؟!

کاش به جای قضاوت کردن های مدام گاه کمی فکر می کردیم کاش به جای خواستن ها و طلب کردنها گاه کمی تن خود را تکان می دادیم و با خود می گفتیم تو چه کردی؟ تو برای عشقت علاقه ات هدفت چه کردی ؟ چه قدمی برداشتی؟

کاش یاد می گرفتیم تنها اندکی انصاف را در گوشه و کناری از دلمان نگاه داریم تا شاید کمی منصفتر می بودیم و مهربانتر.

بار دیگر شاهد بسته شدن وبلاگی دیگر بودیم.

وبلاگی به نام جفتی که مدیر آن انسانی هنردوست و زحمت کش بود که خود من بارها و بارها شاهد این بودم که با عشق و صبر زیاد برای معرفی آثار موسیقیایی شهر و استان و خطه خود زحمت می کشیدو همواره می گفت کا ش می توانستم کار بهتری ارائه دهم! گرچه آن همه زحمت می کشید و ان همه صبوری می کرد اما در ازایش چه دید؟

انواع و اقسام حرفها تهمتها دشمنیها و ..؟

تا کی با بی رحمی و قصاوت و نامهربانی با یکدیگر برخورد کنیم؟

وبلاگ شخصی اسحاق احمدی چرا بسته شد؟

با خود فکر کردید؟

از بس به جای خدا قوت تهمت شنید و افترا و زخم زبان !

از بس به جای تشویق و دلگرمی تنها تیغهای تیز انتقاد ناسالم را بر گلوی احساس خود دید.

تا کی با هم دشمنی کنیم؟

سیاورشن یا هرمزگانی دات نت مگر کم به فرهنگ هرمزگان کمک کرده اند؟

چرا خدمات آنها دیده نمی شود و تنها انتقاد پشت انتقاد!

چرا دشتی را در شوره زار نمی بینیم اما کاهی را از میان چمنزار بیرون می کشیم؟!

اگر قرار بود تنها با انتقاد آن هم از نوع مخرب کسی رشد کند و فرهنگ و تمدن و هنری شکل بگیرد تا کنون فرهنگ و هنر ما سراسر دنیا را فرا گرفته بود اما سهم مااز تمدن و هنر جهانی چیست؟

ایراد ما از کجاست ؟

چرا تعریف حقیقی از کمالات و تواناییهای یک شخص را به نام تملق و چاپلوسی می نامیم و انتقاد و زخم زبان را به رو بودن تعبیر می کنیم؟!

قیافه ای حق به جانب به خود گرفته می گوییم من دلسوز تو هستم و حرفم را رک می زنم! تو تا به حال هیچ غلطی نکرده ای! ببخشید من عادت ندارم تملق بگویم!!!

به من می گویند گروه ناصریا از هم پاشیده وبلاگ آن صفای قبلی را ندارد بچه ها آن بچه های سابق نیستند تو کاری بکن!

من چه کنم؟ ایا غیر از این است که با تمام مشکلات و معضلاتی که داشتم(نمونه اش مرگ مادرم) از جان و دل برای این وبلاگ وقت گذاشتم؟

کاری که شاید هیچ کس دیگر نمی کرد!

 منتی بر کسی نیست عشقم بود علاقه ام بود وظیفه ای بود که بر دوشم احساس می کردم و انجامش دادم اما تو دوست عزیز تویی که نیازهایت را توقعهایت را از من طلب می کنی و وقتی می گویم من بیش از این نمی رسم من هم انسانم زندگی شخصی هم دارم هزار و یک نوع گرفتاری دارم بیش از این واقعا در توانم نیست که تلاش کنم لب بر می چینی و اخم بر پیشانی می اندازی و می گویی باشه اما فکر نمی کردم به این زودی ناصر را...!!!!

واقعا تاسف آوره!

تو دوست گرامی تو برای ناصر چه کرده ای؟ برای زنده نگهداشتنش؟

تو چه تلاش شبانه روزیی داشته ای که من نداشته ام؟

یا تو ، تو دوستی که سیاورشن را متهم به جیره خواری این و آن می کنی و تمام زحمتهایش را به راحتی زیر سوال می بری تو برای هنر شهرت چه کرده ای؟ چه کرده ای که سیاورشن نکرده؟ و یا هرمزگانی دات نت و جفتی و غیره و ذالک؟

و یا انواع و اقسام صحبتهای این چنینی!

 

به خدا با این روش تا هزار سال دیگر نیز به جایی نخواهیم رسید و تک تک کسانی هم که بر خلاف جهت این رودخانه در حال شنا هستند و سعی می کنند بر خلاف تمام این انرژیهای منفی کار مثبتی انجام دهند دیر یا زود بسته به استقامتشان دست از تلاش بر می دارند یا خود را کنار می کشند و هم جهت دیگران می شوند و یا انقدر در جهت مخالف شنا می کنند و عذاب می کشند تا غرق می شوند و...

 

پس شما را به جان عزیزانتان قسم به جای دیدن نیمه خالی لیوان کمی قسمت پر لیوان را نگاه کنید و به جای عیبجویی و نیش زبان کمی به هم محبت کنید و با مهربانی و قدر شناسی به کسانی که برای رشد علمی فرهنگی هنری و معنوی هم نوعانشان تلاش می کنند دلگرمی بدهید به خدا قسم اگر توان و قدرت انرژیهای مثبت چندین برابر نشد و ما هر روز بهتر از دیروز نشدیم من تا آخر عمرم لال می شوم!

 

یک جمله هم از گاندی بگویم برای دلگرمی کسانی گه زحمت می کشند و نصیبشان سنگ است و تیشه و نیش زبان!

 

اول تورا نادیده می گیرند بعد تو را مسخره می کنند بعد با تو می جنگند اما در نهایت این تویی که پیروزهستی!

 

والسلام

 


 برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(نقل قول از منابع دیگر  ) بر روی همین لینک کلیک کنید   

 

   

هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

    

 

موضوعات دیگر:  

 

  • مراسمها
  • مصاحبه با ناصرعبداللهی
  • مطالب نوشته شده توسط گل مینا
  • مصاحبه با نوید عبداللهی
  • عکسهای ناصرعبداللهی
  • و این بار او از ناصر می گوید
  • نقل قول از منابع دیگر
  • عضویت در گروه ناصریا
  • نقدوبررسی
  • یادمان
  • معرفی کتاب
  • مطالب نوشته شده توسط هومن
  • موسیقی
  • به سوی او
  • اخبار
  • دانلودوبرگردان آهنگهای بندرعباسی
  • نیک بیندیشیم
  • مناسبتهای خاص
  • دانلود فایل صوتی کنسرتهای ناصریا
  • دانلود آلبومهای ناصرعبداللهی
  • فال ترانه
  • حرفهای شما   

     

     

     

    برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید. 

     

  • به یاد ناصریا ، مردی که آفتاب را با خود برد...

    من که هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو

    باورش سخته که داریم کم کم به سال ناصریا نزدیک می شویم روزهای سخت و غم انگیزی که در آنها به یاد عزیز از دست رفته مان بارها و بارها گریستیم .

     

    nasseria

     

    روزی که کار این وبلاگ را شروع کردم خوب به یاد دارم بی تجربه بودم و اطلاعاتم بسیار ناچیز.

    اما احساسی عجیب و پرتوان مرا وادار به رفتن می کرد و مدام ندا می داد که ادامه بده تو باید ادامه دهی!

    مشکلات فراوان بود و موجهای مهر و بی مهری فراوانتر اما رفتم گاهی پرتوان و استوار و گهگاهی هم پریشان حال و افتان و خیزان و هرچه بیشتر رفتم بیشتر راه بازگشتم بسته و بسته تر شد

    هر چه بیشتر از او دانستم مصرتر و مصمم تر شدم و هر چه بیشتر رفتم موجهای بی مهری نیز افزون تر شد گرچه بسیار نیز بودند کسانی که تا همین امروز نیز مرا تنها نگذاشتند و با تشویقها و دلگرمیها قدمهایم را استوارترکردند و اجازه ندادند کوران حوادث و نیشتر حرف ها تهمتها و نا سپاسی ها پای رفتنم را از من بگیرد .

     

    جواب سوالم تو باشی اگر زدنیا ندارم سوالی دگر

    که من پاسخی چون تو می خواستم مباد آرزویم از این بیشتر

     

    گفتند و می گویند از او ، آنان که بیشتر با او بودند و بیش دیده بودند خوبیهایش را مهربانیها شوخ طبعیها نازک دلیها و ... هر آنچه که گفتنی است اما به خواست خود او ناگفته شده است.

    بارها میان صحبتهایشان گریستند و گریستم به یاد آن ساده دلیها آن صداقتها و بی ریاییها

    و چه عمیق و پرمغز دوست داشتند او را و دارند و داریم و خواهیم داشت و خواهند داشت!

     

    چه غریبانه ... نیمه های شب بر سر مزارش  می رود و سر بر روی سنگش می گذارد و نا امیدانه می گرید و بی تابانه او را صدا می کند : ناصر بلند شو بی تو چگونه با تنهایی خود سر کنم...

     

    و باز دیگری می گوید مدام صدایش در گوشم است و نفسهایش را می شمارم و سکوت.. آه ..و می گوید ناصر مرا پیر کرد..

     

    و چه کسی می داند درون دل عزیزانش چه می گذرد . چه می گذرد در دل فرزندش که می گوید تمام آشنایان اقوام و دوستداران پدر عکسها کلیپها کنسرتهایش را نگاه می کنندو گوش می کنند آهنگهایش را، اما من نمی توانم حتی لحظه ای آهنگهایش را گوش دهم و فیلمهایش را نگاه کنم حتی به عکسش هم بیش از چند ثانیه نمی توانم نگاه کنم چون خیلی زود به هم می ریزم

    و در پاسخ سوال من که آیا توانسته ای با مرگ پدر کنار آیی ؟

    می گوید نمی دانم

     

     ***فقط این را می دانم که به لطف و مرحمت خدا هنوز سرپا هستم و از پا نیفتاده ام***

     

    آری

    هنوز زنده ام و زنده بودنم خاریست به چشم تنگی نا مردم زوال پرست

     

    و هنوز زنده ایم و زنده بودنمان...

     

    و هر چه می خواهی نامش را بگذار نام این واژه نوشته را

    بگذار نامش را دردی نوشته بر سنگ یا یادی نشسته بر باد بگذار دردی بر آمده از سینه و یا زخمی بریده بازو نخورده مرهم!

     

    نامش را بگذار به یاد ناصریا

     

    مردی که آفتاب را با خود برد...

     

    عکس از ویدا
     


    برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(مطالب نوشته شده توسط گل مینا ) بر روی همین لینک کلیک کنید   

     

     

     

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

      

     

    برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید.