خیلی وقت بود دنبال یک مطلب می گشتم برای آهنگ معروف ناصریا.
یک تعریف و تفسیر مناسب تا این که مطلب خودش اومد و من و پیدا کرد.
دوست خوبمون پرند عزیز برام کامنت گذاشت که با ناصریا به روزم.و منم رفتم و... در عین ناباوری دیدم دقیقا همونه که می خواستم.
اول تصمیم داشتم از مطلبش که از زبان خودناصریا بود استفاده کنم اما وقتی متن و چندین بار خوندم دیدم اونقدر زیبایی و شیوایی داره کلام پرند عزیزمون که احتیاجی به ویرایش من
نداره پس کل مطلب رو با کلام نویسنده مطلب اینجا کپی کردم.
در ستایش و رثای « آدم » ی که شأن موهبت نام خود را می دانست
......لله لله ، لا اله الا الله......
چند روز پیش به لطف دوست جون موفق شدم بخشی از اجرای ناصر عبداللهی رو در کنسرت یزد ببینم . این کنسرت مربوط می شه به سال 1380 . قبل از اجرای قطعه معروف و دوست داشتنی « ناصریا » ، ایشون در باب سرایش این شعر و معنی ش توضیحاتی دادند که قابل توجه بود . خوب ، احتمالاً کسانی که این قطعه رو خیلی گوش دادن یا به طور اتفاقی چیزهایی رو در مورد اون و به خصوص از زبان خود « ناصریا » شنیدن ، ممکنه براشون تکراری باشه . منم جزو همین دسته بودم که داشتم فقط گوش می کردم . گوش می کردم اما ناگهان چیز دیگری شنیدم ! چیزی که قبلاً نشنیده بودم و اصلاً بهش فکر نکرده بودم !
این جملات ، دیگه حرفای خود « ناصریا » ست ... :
" « ناصریا » یعنی ای ناصر . تخلص بنده هم هست ولی این اسم رو من نذاشتم واسه خودم ؛ مردم گذاشتن . بعد از این که این قطعه اجرا شد همه گفتن « ناصریا » ... ناصریا حکایت از این داره که هر کس می خواد ناصر باشه _ معنی ناصر رو که می دونید ؛ یعنی یاور ، یاری رسان _ کسی که می خواد ناصر باشه باید اول خودش رو بسازه ؛ وگرنه نمی تونه به خودش هم کمک کنه. اول باید در محضر عزیز حضرت حق ، خودش رو شناخته باشه ؛ بفهمه کیه ، چیه ، برای چی اومده روی این زمین . بعد این رو بدونه اگه کسی می خواد یاوری بکنه ، در این عصر کار سختیه .
این « بدت دی ، بدت دی » یا « از همه کس خوشی نتدیده ، از همه کس بدت دیده » یعنی بد دیده ای و بد خواهی دید ، منتظر خوشی نباش . اگر عشق تو حقه این رو باید بدونی که دنیا سرشار از ناحقه .....
عشق این دنیا ، جاه ، مقام ، منزلت ، پول ، همه رو در جایگاه خودش استفاده کنیم . مسافر باشیم ، مسافر زندگی کنیم . مسافری که داره در مسیری حرکت می کنه ، خیلی چیزها رو می بینه ؛ ولی نباید دل ببنده چون هر لحظه احتمال داره اونا رو از دست بده . ...
اگر روزی انسانی ناصر بود و موفق شد که حب دنیا و ... همه رو از دل بشوره ، آرزوهای دور و دراز رو از قلبش پاک بکنه ، به خدا توکل بکنه و سختی ها رو به جان خودش با کمال میل خریدار باشه ؛ اون زمان خداوند لحظه هایی رو در اختیار او قرار خواهد داد تا چهار عنصر آب ، باد ، خاک و آتش او را همراهی بکنند و پیروز و موفق بشه .
« للا للا .. » هم لله هست ؛ یعنی هر چه هست از سوی خداست و لا اله الا الله . یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود ! اگر کسی صدای ناصر عبداللهی رو از ناصر عبداللهی می دونه ؛ این ، ناصر عبداللهی نیست ؛ هر چه داره از خدا داره ....... ممنون خدا باشید ! "
......لله لله ، لا اله الا الله......
اگه چند بار به آرامی و بعد سریع تکرارش کنید ، دقیقاً همون ریتمی در میاد که بهش اشاره شد ! لله لله ، لا اله الا الله ......
چه می شه گفت جز این که همه این ها از سوی آدمی به نام « ناصر » نبود که بر ما عرضه می شد . او یک مجرا بود برای بیان و انتقال بخشی از اسرار که به لطف حق ، بر ما باریدن گرفت . بارون که می باره ، اگه بهش احساس نیاز کنیم دستمون رو زیرش می گیریم ، ظرف میاریم ، ... تا بهره مونو ازش برداریم . اما اگه خودمون رو ازش بی نیاز بدونیم یا مشغول کار دیگه ای باشیم ..... چاره ای نیست . بارش بارون دائمی نیست . پایان پذیره . باید منتظر بارش دیگه ای بمونیم .
فرصت برای همه مون کمه . در مسیر این سفر اصلی و مدام ، چیزهایی بر ما عرضه می شه ، چیزهایی داده می شه و چیزهایی رو به ناچار باید در جاهایی از مسیر فرو بگذاریم و بریم ...... و همه مون بدون استثنا می دونیم تمام این چیزها عاریتی اند . مهم اینه تا زمانی که در اختیارمون هستند ازشون به خوبی استفاده کنیم و قدر این عطیه ها رو بدونیم . به خاطر این دانش و آگاهی که به همه مون داده شده هست که می خوام بگم :
« نام » هم عطیه و هدیه ای است از جانب خداوند که به انسان عطا شده و نعمت دانستن و شناختن دیگر چیزها به « نام » ، تنها از آن انسانه . مگر نه این که فرموده :
« و عَلٌمَ آدمَ اَسماءَ کُـلٌها »
( نام تمامی چیزها را به آدم آموختیم )
و بعد فرشتگان فرا خوانده شدند تا عظمت آفرینش در واژه « آدم » خلاصه بشه ؛ از آنها پرسیده شد شما نام ها را می دانید ؟ .... و این آدم بود که نام موجودات و آفریده ها رو برشمرد و به فرشتگان آموخت .
....... و در روزگار ما « آدم » ی بود که قدر و منزلت « نام » خودش رو می دونست .
پایان بخشیدن به این مجال رو تنها ابیاتی از حضرت حافظ کفایت می کنه ؛ که رشته کلام دیگه از دست چون « من » ی خارجه :
نام من رفته ست روزی بر لب جانان به سهو
اهـل دل را بوی جــان می آید از نامـم هنــوز
در ازل داده ســت مــا را ساقــی لعل لبـــت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
و
جاوید ناصریا
........................................
برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(نقل قول از منابع دیگر ) بر روی همین لینک کلیک کنید
هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ