آهسته قدم برمی دارد آهسته تر ازاینکه بخواهد هفتگی وماهانه آلبوم تولید کند وبه بازار
بفرستد.ناصرعبداللهی را به ندرت می توان پای میزمصاحبه کشاند حتی اگربارها وبارها با او
مصاحبه کرده باشی و اعتمادش را جلب کرده باشی.
اما بالاخره لب به سخن بازکرد. حالا دیگرنمی شود ازاو مصاحبه نگرفت.به جای این چند وقت
سکوت حرف زد حرف زد حرف زد تا . . .
● می دانید این روزها همه خواننده می شوند ؟
خب اگر چنین باشد چه ربطی به من دارد. هرکس در عرصه گیتی می تواند هرکاری را
که دلش خواست بکند. حالا این عده هم که شما می گویید دوست دارند خواننده شوند. حداقلش
این است که ما از پیش ترخواننده بودیم .
●یعنی ازکی ؟
یعنی از دوران کودکی البته آن زمان من حتی نمی توانستم حرف بزنم
●پس چه طور می خواندید؟
راستش وقتی من خیلی کوچک بودم به خاطر اتفاقی که جلوی چشمان من افتاد قدرت تکلم
خود را ازدست دادم. اتفاقا خیلی هم زجر کشیدم وتا دوران راهنمایی نمی توانستم حرف
بزنم. من حتی در ادا کردن کلمات نیز مشکل داشتم. آن قدر که حتی خانواده ام به حرف
زدنم می خندیدند. شاید باورتان نشود اگر بگویم همین لکنت زبان و عدم تکلم باعث شد
که من خواننده شوم.
●چطور امکان دارد کسی که قدرت تکلم ندارد یکباره خواننده شود؟
اتفاقا این مسئله خیلی کمک کرد وباعث شد که اولاً کم حرف باشم دوماً گوشه گیر شوم و سوماً اینکه گوشه گیری ام باعث شود که تفکر کنم.
●وقتی آدم نتواند حرف بزند فکور می شود؟
بله دقیقا وقتی آدم در تنهایی و سکوت باشد بیشتر فکر می کند. من همیشه درآن تنهایی وخلوت
به دنبال جایی بودم که با خدا حرف بزنم. برای خودم اتاقی درست کرده بودم وبا خدا بیشترارتباط
برقرار کردم. دراین خلوت همیشه با خدا حرف می زدم وعبادت می کرد
●دراین شرایط اتفاق خاصی نمی افتاد؟
من دراین شرایط نامه می نوشتم برای خدا ودر آیینه تمرین می کردم وحرف می زدم. به چهره خود
نگاه می کردم و به طبیعت می رسیدم. به خدا می رسیدم. من حتی با حشرات وحیوانات
درتنهایی خلوت خودم دوست می شدم.
●با آدم ها چطور؟
نه. دقیقا این قسمت منفی قضیه بودکه نمی توانستم با مردم ارتباط برقرار کنم. پدرو مادرم هم
برای همین همیشه ناراحت بودند وعذاب می کشیدند. این تنهایی به حدی رسیده بود که وقتی
کسی به خانه ما می آمد آن قدر انزوا در من بود که خانواده ام را وادار کرد تصمیمات جدی تری
درباره من بگیرند.
●تصمیم در مورد چه چیزی؟
این که به دنبال علت واقعی این جریان باشند ودر صدد دفع آن بر آیند. خیلی تلاش کردند تا اینکه
بالاخره دکتری در شیراز به آنها گفته بود که تنها راهی که می توانم از آن نجات پیدا کنم خوانندگی
است.
●پس علاجتان خوانندگی بود؟
بله ودکتر گفته بود که اگر بخوانم علاج گنگی و لکنتی که دارم خوانندگی است. خانواده ام بدون
اینکه بخواهند مستقیما من را وادار به این کار کننند سعی کردند من را به آن سمت و سو سوق
بدهند. برای همین با خریدن یک ملودیکا من را به دنیای موسیقی هل دادند
●ملودیکا شما را خواننده کرد؟
نه ! بعد از مدتی با نت ها ارتباط برقرار کردم و بعد از چند سال با گیتار آشنا شدم وبه این ترتیب
موسیقی را ادامه دادم.
●یعنی بدون هیچ پیش زمینه ای به موسیقی آمدید؟
درسال های دوره راهنمایی بود که در مدرسه یک گروه سرود تشکیل دادم.
مدرسه شهید عباس پور بندرعباس بود. مجبور بودم آنچه را برای بچه ها در نظر دارم به شکل آواز
بخوانم. به این ترتیب کم کم شروع کردم ودر خفا برای خودم نواختم و خواندم.
●یعنی برای خودتان آهنگ هم می ساختید ؟
بله و جالب اینکه برای خودم خواننده هم انتخاب کرده بودم. برادرم خواننده من بود. من گیتار می
زدم و ملودی ها را می دادم تا او بخواند. اما قبل از برادرم خودم مجبور بودم بخوانم.
●پس آموزش ندیدید؟!
نه چون نمی شد امکانش نبود. اصلا کلاسی نبود که بخواهم بروم و آموزش ببینم. می نشستم و
به صدای خواننده ها گوش می کردم و آنها را کپی می کردم. این شده بود یکی از تمرینات من. از
این طریق می توانستم بفهمم که خوانندگی از چه عناصری تشکیل شده و دارای چه بخش هایی
است .
●ازچه کسانی تقلید می کردید؟
فرقی نمی کرد. ازصدای خانم های خواننده گرفته تا خواننده های هندی و عربی و ایرانی و... همه
را کاور می کردم و می خواندم.
●پس با تقلید از دیگران خواننده شدید؟
نه انصافا ! قبل از اینکه خواننده بشوم عاشق شدم . به هر حال مگر می شود جوان بود و عاشق
نشد. عاشق که شدم نمی خواستم حرف های عاشقانه دل عاشقم را به کسی بگویم.
●پس با عاشقانه ها چه می کردید؟
عاشقانه هایم را روی کاغذ می نوشتم وبعد آن را می خواندم. با گیتارروی آنها ملودی می
ساختم. همین برایم انگیزه شد. البته دراین بین تشویق اطرافیانم بی تاثیر نبود. حتی دوستان
خانوادگی هم توانستند در این امر کمکم کنند تا اینکه بالاخره متوجه شدم خواندنم به دل ها می
نشیند. در مهمانی ها و مراسمی که می خواندم خیلی ها با ضبط صوت های کوچکشان صدایم را
ضبط می کردند. من بدون اینکه بخواهم صاحب یک سبک شده بودم چه از نظر ترانه چه از نظر
خوانندگی و گیتارزدن و...
●یعنی فکر می کنید الان صاحب سبک هستید ؟
من خوانندگی را از سال 71 جدی گرفتم واز همان سال سبک معنوی را برای خودم انتخاب کرده و
ثبت کردم. تا آن سال ها هم فعالیت آزاد می کردم و موسیقی جوان معنوی پاپ وجود نداشت. من
دوست داشتم که حتی اشعار و ترانه هایم معنوی باشد که درعین حمد و ثنا و راز و نیاز و عبادت
بشود با او ارتباط برقرار کرد.
●منظورتان کیست؟
منظورم خداست. حتی درارتباط با شعر نیز سعی کردم این حس را حفظ کرده باشم. احساس
کردم خیلی از شعرا توی باغ نیستند اما بالاخره آنچه که می خواستم اتفاق افتاد و بالاخره
توانستم موفق بشوم.
●اوج شما کجا بود؟
ببینید من سال 74 با گروه صبح بخیر ایران آشنا شدم. محمد جواد مباشر مدیر سفرنامه صبا بود
که دوستانه ومثل برادر بزرگ تر ازمن حمایت کرد. اوگفته بود که سبکی مثل سبک من جایش در
موسیقی ما خالی است. وقتی درآن برنامه خواندم با استقبال عمومی روبه رو شد. به این ترتریب
به تهران دعوت شدم و اجرای برنامه کردم. وسط سال 75 بود که به تهران آمدم.
●دوستت دارم و... منتشر شد !
نه پس از چند سال تلاش سال 78 موفق شدم در کاستی به نام« حقیقت دارد» دو قطعه«
بهاربهار» وبارانی را اجرا کنم. با موزیسین های مطرحی چون تورج شعبانخانی حمید رضا صدری و
بهنام ابطحی هم کار کردم.البته در این میان با دوست خوبم فریدن خلعتبری آشنا شدم وچند کار
مشترک برای تلویزیون اجرا کردیم. او طی آن سال ها خیلی به من کمک کرد تا این که بالاخره
آلبوم عشق است را در سال 78 تولید کردیم آهنگ هایی را که طی این چند سال ساخته بودیم
درآن استفاده کریدم. دراین آلبوم از اشعار و غزلیات استارمحمد علی بهمنی استفاده کردیم که
ازابتدا قرار بود فریدن خلعتبری تنظیمشان کند تا این اتفاق بیفتد.
●کلیت کار دلچسب شما بود؟
بله به خصوص وقتی که با هنرمند خوب و دوست بسیارارزشمندم پرویز پرستویی که ستاره سینما
نیز هست آشنا شدم. اواین افتخاررا به من داد که درکنارمن غزلیات را دکلمه کند. دراین آلبوم من
از دوستانی مثل بهنام ابطحی محمد رضا و شادمهر عقیلی ونیز دکتر محمد رضا چراغعلی بهره
مند شدم. ضمن اینکه سبک خودم را هم پیاده کردم. این آلبوم و بوی شرجی توسط موسسه
دارینوش به عرصه آمد.
●یادم می آید که آلبومی داشتید با یک اسم خیلی خاص که الان حضور ذهن ندارم. گناغ گنو....؟
گنوغ ! به زبان بندرعباسی یعنی دیوانه.
●دیوانه (همان بوی شرجی)چه شد؟
این آلبوم بعد از دو سال تاخیرتوانست به بازار عرضه شود. من تصمیم گرفته بودم از نظر فرهنگی
به معرفی فرهنگ مرزو بوم خود بپردازم تا مظلومیت را به جای محرومیت در اذهان جا بیندازم.
●به کجا رسیدید؟
موفق شدم. هرچند که با این آلبوم خصمانه برخورد شد چون گنوغ یک آلبوم معنوی بود نه بازاری!
●ازقبل پیش بینی چنین جایگاهی را کرده بودید؟
شاید باورتان نشود ولی باید بگویم بله !
من پیش ازاین آینده را پیش بینی کرده بودم. چون خداوند به من نیروهایی داده بود که ایمان
داشتم اگرپشتکارم را قوی کنم قطعا موفق می شوم. به نظرم تمام انسان ها می توانند با ایمان و
پشتکار به آنچه که می خواهند برسند. من درزندگی حتی برای فهم نکات ریز و ناشناخته کوچک
تلاش می کردم. چون معتقدم تا رنج نکشی بهره ای از گنج نمی بری.
●این همیشه برایم سوال شده که شما چرا با افراد متعددی کار می کنید؟
به خاطر تنوع است. من تجربه کردن را دوست دارم. دوست دارم با تازگی ها و تازه ها آشنا شوم
. اعتقاد دارم وقتی ما آدمها دوست داریم ازآب پاک وگوارا استفاده کنیم وآب اگریک جا بماند می
گندد کارهم اگرجریان نداشته باشد نمی ماند و ماندگار نمی شود .
دوست دارم با کسانی کار کنم که مثل آب تازه و گوارا باشند. نوین گرا و مطبوع و مطلوب باشند تا
مردم بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. من عاشق نو بودن و تازه بودن هستم.
●ماندن شما نتیجه این مسئله است؟
مدیون لطف خدا هستم. ماندن من نتیجه لطف خداست. ضمن اینکه همکاری شعرا تنظیم کننده
ها و دوستان موزیسین که همیشه دور و برم بوده اند و راهنمایی ام کرده اند را نباید نادیده بگیرم .
●برای بودن چه المان هایی مورد نیاز است؟
مهم تر از همه این است که آدم برای خود و موزیکش ارزش قائل شود و کارآمد باشد و بهتر از همه
اینها ازحس خوبی برخوردار باشد تا این حس را به مخاطب منتقل کند.
●در موزیک شما همین طور است؟
متنوع است و بسته به نوع آهنگی دارد که انتخاب می کنم. گاهی یک آهنگ است که کار را پیش
می برد گاهی شعر است وگاهی تنظیم .
●صدای شما هم که بی تاثیر است؟!
راستش تا به حال به این موضوع فکر نکرده ام که بخواهم تاثیر صدایم را ازبقیه سازها وبقیه عوامل
بیشتر کنم. چون به این امر اعتقاد دارم که صدای خواننده در موسیقی حکم ساز را دارد.
باید از خواننده به عنوان یک ساز استفاده کرد تا در جهت پیشبرد یک اثر کمک قابل توجهی کرد.
اما گاهی پیش می آید که بین این اجزاء هیچ گونه بالانسی نیست و آهنگساز برای صدای خواننده
آهنگ می سازد یا بر اساس قابلیت هایی که یک ملودی دارد و. . .
●این نقطه چین ها یعنی چه ؟
یعنی که بعد از همه اینها تنظیم مهم است. صدای خواننده و ملودی قدرت بیشتری دارند وحرف اول
را می زنند اما نهایتاً این تنظیم است که تکمیل کننده است.
●خواننده کجای قضیه است؟
حضور خواننده قطعا مهم ترین عامل قضیه است. چون اگر خواننده را ازیک آلبوم منها کنیم می
شود موسیقی بدون کلام !
پس وقتی پای خواننده باز باشد قضیه شکل دیگری به خود می گیرد.
●در آلبوم های بعدی شما نیز چنین اتفاقی می افتد؟
آلبوم های بعدی من قطعا هماهنگی های لازم را خواهند داشت. حتی با آلبوم های دیگرمتفاوت
خواهند بود. قرار است کارهای بعدی با شکل و شمایل جدیدتری ارائه شود.اجراهای تازه با نگاهی
تازه به مخاطب عام.
●ردپای دوستان قبل هم درکارهای جدید دیده می شود؟
بله. حضوردوستان درکارجدید مغتنم است. همچنین حضوربهروزصفاریان که یک حضورخاص است.
چون جزء معدود موزیسین های حرفه ای پاپ و تنظیم کننده هاست.من احترام خاصی برایش
قائلم. ضمن اینکه شاهد یک آلبوم با سبک وسیاق جدید تر ازمن خواهید بود.
●می شود بگویید چرا اینقدر از مصاحبه فرار می کنید؟
برای اینکه فکر می کنم هر وقت حرفی برای گفتن داشته باشم باید حرف بزنم. تا به الان حرفی
برای گفتن نداشته ام. هروقت احساس کنم حرفی برای گفتن دارم درخدمت شما و دوستان
هستم.
●فکر می کردم الان هم کلی حرف برای گفتن داشته باشید؟!
حرف که همیشه هست و ما هم همیشه حرف برای گفتن داریم. منتهی گاهی شرایط اجازه نمی
دهد بیش از حد صحبت کنیم . فقط می توانم بگویم برای آنها که دوستم دارند و ندارند آرزوی موفقیت می کنم.
پایدار باشید.
منبع : جدول جستجو / سال پانزدهم / شماره 249/ اول اردیبهشت ماه 1385.
با تشکر از دوست خوبمان محسن برای ارسال این مصاحبه.
هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟
برای مشاهده دیگر مصاحبه های موجود در وبلاگ ناصریا بر روی همین لینک کلیک کنید.
۷نوشتهء واپسین:
هرگونه پیشنهاد انتقاد یا درخواست خود را می توانید به دو صورت به اینجانب ابلاغ نمایید.
۱: از طریق همین وبلاگ و کلیک بر روی قسمت ( نظرات)
۲: از طریق ارسال نامه الکترونیکی
آدرس ایمیل مدیروبلاگ ناصریا : sanieh_shomar@yahoo.com
در ضمن با آدرسهای زیر نیز می توانید به ناصریا بیایید.
هر کدام را که راحتترید به خاطر بسپارید.
یا حق.
گپی خودمانی با ناصر عبداللهی همراه با بزرگترین کنسرت سال ۸۳
گفت و شنود ژورنالیستی با ناصر عبداللهی خیلی مشکل است . از این جهت که این هنرمند پرآوازه جنوب(بندرعباسی) موسیقی پاپ کشورمان آنقدر خودمانی و راحت و دوستانه سخن می گوید که من خبرنگار قبل از این که برای نگارش و جمع بندی سوالاتم تمرکز کنم ، محو صفا و صمیمیت شخصی می شوم که تا قبل از این هرگز تصور نمی کردم که شاهد چنین گفتگویی باشم .
برای آنچه که می گوید به اندازه ی یک کتاب دلیل و مدرک و سند دارد و برای سکوتش هم ... و اما ناصر عبداللهی ... ؟
با خبر شدیم که اواخر خردادو اوایل تیر ماه ((ناصریا)) بزرگترین کنسرت دوران هنری اش را در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی تهران اجرا خواهد کرد . بر آن شدیم بر اساس پیش بینی زمانی در تقارن چاپ این گفتگو با اجرای کنسرت عبداللهی این مصاحبه را برایتان به چاپ برسانیم ... گفتنی است بر گزاری کننده ی این کنسرت بزرگ ((موسسه ی فرهنگی هنری راه زندگی)) بوده است .
از این که چند سال پیش جزو اولین نشریاتی بودیم که با ناصر عبداللهی به گفتگو نشستم و در واقع اولین نشریه ای بودیم که میزبان مطبوعاتی خانواده این هنرمند بودیم خوشحالیم ... ولی روند زندگی انسان سرشار از مسیر های هموار و ناهمواری است که به اقتضای دقایق و لحظات ، آدمی در این ره مجبور به گذر است و ...
از کجا آمده ای ؟ آمدنت بهر چه بود ...؟
از بندرعباس ... از محله ی مسجد بلال در محدوده ی تقریبی مرکز این شهر ، در تاریخ 10/10/1349 متولد شدم و اینقدر تاریخ تولدم را با توجه به علاقه ی زیادی که به عدد 10 دارم ، گفته ام که خیلی ها می دانند ... مثل خود شما ، البته بیوگرافی خودم را در مصاحبه ی قبلی و مفصلی که با شما انجام داده بودم گفته بودم .
البته ما در این گفتگو سعی داریم کمی متفاوت تر باشیم ... یعنی محور گفتگو را بر مبنای مسائل خانوادگی قرار ندهیم بلکه بیشتر به دیدگاههای حرفه ای شما بپردازیم ...از این کار شما ممنون و متشکرم شاهدید که هنرمندان از جهاتی مظلوم ترین اقشار جامعه محسوب می شوند ... به خدا قسم شهرت اینقدر هم که خیلی ها فکر می کنند خوب نیست ، من هم مثل شما و بستگانتان زندگی می کنم و قطعا در روند زندگی خودم خوشی ها و بعضا نا مرادی هایی را پشت سر می گذارم ، همانگونه که خیلی از مردم اینگونه اند ولی متاسفانه شایعاتی پشت سر هنرمندان همواره جاری و ساری است که واقعا معلوم نیست از کجا آمده و چه سر منشایی دارد ... مثل خود من که البته می دانم منشا خیلی از شایعات ناروایی که برای من رواج دارد از کیست ولی همه چیز را به خدا و قضاوت مردم واگذار می کنم ...
ناصر عبداللهی کیست ؟یک بنده ی حقیر حضرت دوست که هر چه دارد از اوست ...
ناصر چه دارد و چه ندارد ؟
داشته هایش خیلی چیزهاست ... نعماتی که خداوند به او عطا کرده ، تا امروز سلامت باشد ، خانواده اش و فرزندانش سلامت باشند و با افتخار برای مردم بخواند و برای مردم باشد . اما اگر ((ناصر عبداللهی)) چیزی هم ندارد از آن ناراحت نیست ... تلاش در زندگی لازم و ضروری است ولی تقدیر خدا را نباید فراموش کرد .
و اما ناصر عبداللهی چرا شد ناصریا ؟
در مصاحبه ی قبلی که با شما داشتم فقط ناصر عبداللهی بودم ولی امروز مردم مرا با نام ناصریا نیز می شتاسند و این موضوع به پس از انتشار کاست ((دوستت دارم)) و ترانه ی ناصریا خطاب محکمی برای یاری گری ، در خواست نصرت و رو به همه ی ناصر های جهان است .
نسبت به آلبوم هایتان چه حسی دارید ؟
هر کدام از آن ها حس خاصی از حقیقت دارد از ((عشق است)) گرفته تا ((دوستت دارم)) و ((بوی شرجی)) و این اواخر ((هوای حوا)) ...
گفتید ((هوای حوا)) ... پس از دوستت دارم که با بهنام ابطحی همکاری داشتید ((بوی شرجی)) را منتشر نمودید و دوباره در ((هوای حوا)) با بهنام همکاری کردید ، این رویکرد دوباره به چه دلیلی بود ؟
در رابطه با تفکر خودم نسبت به آلبوم ((بوی شرجی)) بعدا توضیح می دهم ولی اشاره ی خوبی به موضوع همکاری من با بهنام ابطحی کردید . الحق والانصاف باید بگویم که بهنام یکی از برترین های موسیقی کشور در زمینه ی آهنگسازی و تنظیم است و واقعا این افتخاری برای من بود که در دو کاست با بهنام همکاری کردم . همین جمله را من در مصاحبه ی نوروزی به یکی از نشریات گفته بودم و در آن به همکاری موازی با دیگر دوستان نیز اشاره کرده بودم . نگارش و تنظیم غلط این مصاحبه مطلب را به نوعی دیگر تداعی کرده بود به این صورت که من چندان مایل به همکاری با بهنام نیستم ... در صورتی که اصلا چنین چیزی صحت ندارد و کار با فرد بزرگ و توانمندی چون بهنام ابطحی همواره اقتخـار من و شاید خیـل عظیمی از هنرمندان خواننده باشد .
گفتید که درباره ی ((بوی شرجی)) نیز خواهید گفت ...((بوی شرجی)) یکی از آلبوم های مجموعه ی شمیم جنوب برگرفته از اهداف درونی و هدفمندی است که شاید بیان همه ی آن در این مجال نمی گنجد .
ولی خلاصه اش بد نیست ...
اگر قصد تحقیق درباره ی شخصیت های ماندگار موسیقی ، آواز ، شعر و ... داشته باشیم بی شک سر نخی از آن ، از هنرمندان جنوب و خاک پاک جنوب بر می گردد . هنرمندان قابل و توانمندی چون ((ابراهیم منصفی)) متخلص به رامی ، که احساسی ترین اشعار را می سرود و ظریف ترین ملودی ها را با گیتارش خلق می کرد و یا از موسیقی جهان اقتباسی نیکو انجام می داد و صدای دلنواز و مهربانی داشت ، خصوصا هرمزگان و بندرعباس به اقتباس از یکی از آثار استاد منصفی با شعر خوب دوستم محمد رضا طغرل جردی (متخلص به اهورا) آمیخته شده و با شروه خوانی دوست هنرمندم اسحاق احمدی که یقینا بعدها از این جوان در عرصه ی موسیقی بیشتر خواهیم شنید همراه بوده و هر کدام از ملودی های جنوبی ایت کاست مثل ((نازتکه)) که نگاهی عاشقانه به حضرت دوست دارد و جهان خلقت را که شمه ای از حضرت عشق می داند و یا ترانه ی ((غصه)) که ماجرای پایان عشق جوانی را توصیف می کند که با ناامیدی و بی قراری جهان را همچون زندانی می پندارد و ... همه ی ترانه ها اهداف و پیشینه ی معنوی را در بطن خود دارد .
...با همه ی این اوصاف خودتان واقعا و بی رودربایستی ازکدام یک از آلبوم هایتان لذت می برید ؟اگر راستش را بخواهید از شکیل بودن ((عشق است)) ، نشاط ((دوستت دارم)) ، معنویت ((بوی شرجی)) و هیجان ((هوای حوا)) لذت می برم ... ولی با توجه به انرژی ای که از موسیقی معنوی می گیرم شاید به ((بوی شرجی)) نگاه خاصی داشته باشم .
با توجه به وضعیت بازار موسیقی پاپ امروزه ایران ، چرا شما به بازسازی کارهای معنوی دهه ی هفتاد خود اصرار دارید ؟هر انسانی دارای دو زندگی درونی و بیرونی است که به اعتقاد من نشاط درونی آدمی منتج به نشاط بیزونی او می گردد و این مهم میسر نیست جز توکل به حق و توسل به ائمه ی اطهار که بحمداله شرایط در زندگی من به گونه ای رقم خورده که بستر دوباره ای برای انجام و ادامه ی این مهم فراهم گشته است .
یک مقدار به بحث شخصی و شاید خانوادگی بر گردیم ... مشکـلی که نیست ...
زیاد نه ... به هر حال بفرمایید .
این که از زندگی فعلیتان بگویید ، ضمن این که قدم نو رسیده را هم تبریک می گوییم ...بله ، همان طور که می دانید بحمدا... زندگی جدید من توام با شادکامی و آرامش خاصی است . به همراه سه فرزندم نوید ، نازنین و نامی زندگی می کنم و به تازگی هم صاحب دختری شده ام به نام ((نینا)) .
و زندگی قبلی شما...
همسر سابقم درطول زندگی مشترک با من صبر و حلم قابل توجهی را از خود نشان داد و واقعا باید بگویم که جدایی ما ، یک جدایی توام با تفاهم بود ... او خیلی احساس خستگی می کرد و به نظر من این جدایی ، استراحت خاصی را در زندگی به او می بخشید ... در همین اثنا بود که خودش درخواست جدایی کرد و من هم با وجود این که مخالف این موضوع بودم صرفا به دلیل این که می دیدم او واقعا ابراز خستگی می کند سعی کردم که مثل همیشه با او مدارا کنم و دوستش داشته باشم ... به نظر من حساسیت های زیادی که در وجود او نسبت به من رشد کرده بود موجبات این خستگی را فراهم کرد .
خب ، هر جا فکر می کنید بس است ، ما هم نمی نویسیم ! نه البته بدم نمی آید که چیزهایی مطرح شود ... پس از این که جدایی شکل گرفت ، او و بچه هایم با هم زندگی می کردند تا این که ایشان برای جراحی های زیبایی اقدام کرد و پس از آن به بستر آرام و ساکتی نیاز داشت ، فرزندانم را نزد خودم آوردم که از این اتفاق بسیار خرسند و مسرورم ... چون واقعا زندگی بدون فرزندانم بسیار سخت و دشوار است و تلخ ...
یعنی در حال حاضر شما به همراه همسر دومتان و فرزندانتان با یکدیگر در کنار هم زندگی می کنید ؟
بله .
به نظر ما همسر فعلی شما در آغاز زندگی مشترکتان محبت و ایثار زایدالوصفی را از خود نشان داده ...
البته از جدایی ما تا ازدواج مجدد من تقریبا دو سال می گذرد و زمانی که فرزندانم را از همسر سابقم تحویل گرفتم در کنار همسر فعلی ام ، خانم فاطمه فهیمی بودم و صد البته که نظر ایشان برای این اقدام من بسیار مهم بود ، پس از مشورتی بسیار عاقلانه نظر این عزیز بزرگوار را مساعد و بسیار مثبت دیدم که جای تشکر و قدردانی بسیار دارد . واقعا شاید کمتر زنی در دنیا تن به چنین خواسته ی همسرش بدهد ولی مطمئنم این اقدام ایثارگرانه ی ایشان به واسطه ی روح معنوی و باطن قوی و خیرخواهانه اوست . همسرم از خانواده ای بسیار روحانی و معنوی بوده که خانواده ی ایشان همواره بانی امور خیرخواهانه در سطح استان هرمزگان هستند .
کدام یک از فرزندانتان رویکرد بیشتری به هنر دارند ...؟
دخترم نازنین ... فکر می کنم موسیقی را خوب می فهمد و واقعا خوب هم می خواند . اینگونه که پیش می رود آینده ی روشنی در انتظار اوست .
کنسرت های زیادی را در داخل و خارج از کشور اجرا کرده اید . قطعا اگر بخواهیم خاطره ای از هر یک از آن ها بشنویم باید یک کتاب بنویسیم ولی شیرین ترین و تلخ ترین آن ها چه بود ...گروه ناصریا به شکل فعلی از بهمن ماه سال 1379 شکل گرفت . البته قبل از آن کنسرت های من به صورت تکنوازی بود ولی به شکل فعلی از سال 79 تا امروز کنسرت های زیادی را تجربه کرده ام ... اگر بخواهیم از شیرین ترین ها بگویم واقعا کار مشکلی است ولی شاخص ترین آن که همیشه در ذهنم باقی مانده مربوط به کنسرت تایلند است که هنگام خواندن ترانه ((فاطمه بنت نبی)) خانمی تایلندی که نه مسلمان بود و نه فارسی می دانست با این ملودی گریست ! وقتی دلیل گریه او را پرسیدم بی درنگ اشاره به تقدس نامی کرد که در این ترانه وجود دارد و او نامی جز فاطمه زهرا (س) نبود . اگر از تلخ ترین خاطرات نیز بخواهید باید به دورانی اشاره کنم که موقتا خانمی مدیریت برنامه هایم را در دست گرفت و تمام امور و برنامه هایم متاسفانه به شکل نامناسبی برنامه ریزی شد . خوشحالم که امروز دیگر این خانم مدیر برنامه هایم نیست .
اخیرا تعدادی از مردم هنر دوست و خوب بندرعباس نسبت به مصاحبه ای که چندی پیش شما در یکی از نشریات داشتید واکنش منفی نشان دادند ...خودم از دل خودم خبر دارم که مدیون خاک پاک بندرعباس هستم ... مرهون محبت های مردم خونگرم و دلسوز این شهر و ارادتمند همه ی هنرمندانی که نام بندعباس را سرفراز می کنند . خودم هم بین خودم و خدای خودم می دانم که چه چیز را در مصاحبه گفته ام و آن چه که نوشته شده بود کذب محض بود و اقدامات حقوقی را هم در این باره انجام دادم . نه به دلیل این واکنـش ها بلکه به واسطه ی نظر قلبی ام می گویم که من به بندرعباسی بودن خودم افتخار می کنم و تا زمانی که فرصت داشته باشم نام این سرزمین را فریاد می کنم .
و برنامه های آتی ...
در زمینه ی آلبوم شاید به خواست خدا این نعمت نصیب من حقیر شد که بتوانم کاستی با محتوای خاص پاپ معنوی را تولید و عرضه کنم . در زمینه ی کنسرت هم علاوه بر کنسرت های بندرلنگه و همین کنسرت تهران احتمالا پس از ایام فاطمیه به شهرهای تبریز ، رشت ، آبادان و اهواز سفر خواهیم کرد .
ضمن این که دعوتنامه هایی هم از کشورهای آلمان و فرانسه داریم که در حال انجام مذاکرات و عقد تفاهم نامه ی اجرایی هستیم .
در میان هنرمندان بندرعباسی چرا به غیر از شما هنرمندان دیگری قصد حضوری فعال را ندارد؟!اصلا این طور نیست ... تا چندی دیگر شاهد خواهید بود که کار دوست خوبم آقای ((رضا صادقی)) چگونه مورد استقبال واقع خواهد شد . ایشان هم از هنرمندان خوب بندرعباسی هستند . قبل از ایشان هم دوست خوبم ((حسن پیغان)) توانست خودش را به جامعه ی هنری معرفی کند . ضمن این که باید بگویم ((پیروز قدم زنی)) یکی دیگر از هنرمندان بزرگ بندرعباسی است که به زودی کاستنش روانه ی بازار خواهد شد ... هر چند این دوستان تلاش بیشتری نشان دهند موجبات افتخار سرزمین هنرپرور بندرعباسی خواهند بود .
اگر امروز بخواهیم ناصر عبداللهی را با ناصر عبداللهی سال 79 مقایسه کنیم چه تغییراتی را شاهدیم ؟پوستش یه مقدار سفیدتر شده ، قدری موهایش سفیدتر شده البته مایل به نوک مدادی ! ( با خنده ) ولی در کل زندگی عرصه ی کسب تجربه است . اگر ناصر عبداللهی در این سال ها با بی مهری هایی هم مواجه شده حتما تقدیر خدا بوده که او تجربه بیاموزد ولی خدای متعال را شاکرم که هیچگاه نظر لطفش از من برنگشته ...
ناصر با ریش و سبیل زیباتر است یا بدون آن ها ...اگر منظورتان به این چندی پیش است که من نه ریش داشتم و نه سبیل باید بگویم که همه ی آن ها از بد یک حادثه روی داد ... جایی که در حین اصلاح حواسم پرت شد و ... که امروز شما هم برای من دست گرفته اید !
و سخن آخر ...
بت یاد و نام حضرت دوست ، که هر چه داریم از اوست و با قدردانی از شما ای مهربانان که مرا در لحظات پاک و مهربانتان میهمان نمودید تا با این چند سطر از توجه شما به خود ببالم و حضرت عشق را تا ابد سپاسگزار باشم . به زیر سایه ی عشق و معرفت پاینده باشید تا ما ر افتخار این خدمت باقی بمانیم .
منبع : نشریه راه زندگی شماره ی ۱۷۲
با تشکر از دوست خوبم گندم(بانوی شبنم پوش )که این مطلب زا برایم ارسال کرد.
ویرایش عکس از ویدا
برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(مراسمها ) بر روی همین لینک کلیک کنید
هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟
برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید.