علی جان بارها گفته اند و شنیده ایم از بزرگیت کرامتت و عدالتت اما حقیقت اینست که بزرگی تو وصف کردنی نیست کرامتت سنجیدنی نیست و عدالتت براستی که بی همتاست.
نمی دانم چه شد که خدا تو را اینچنین نازنین و بزرگوارآفرید که پس از گذشت قرنها بدینگونه پر شکوه باقی ماندی و تاریخ را ابر مردی شدی بی مثال..
روز شهادت تو خیمه های دلم آتشین است و شانه های پردردم خمیده..
زیرا تو منتی بودی بر زمین گوهری ناب که قدرت را به راستی که تا بودی ندانستند و هنوز هم شاید ندانند خیلیها به رسم بی وفایی روزگار.
شاه مرد مردان ای بزرگوار، دستان توانمندت را برسرمان بکش و روح پرشکوهت را لحظه ای در وجودمان جاری ساز که همانا چنین معجزه ای تطهیرما از تمام بدیهاست..
علی جان مولای من،در اینجا به نیابت از خودم و از نیک مردی ماندگار از دیار جنوب که همواره مهر تو را در دل داشت و نامت را بر زبان،ناصریای مهربان،از تو می خواهم راه رسیدن به خدا را بر ما جاری سازی و همواره شمعی باشی در گمراهیهایمان و عشقت را تا زنده هستیم و جانی در بدن هست از ما نگیری که بی عشق تو براستی که هیچیم ای سرداربلندمرتبه..
خدایا به حق همین شب عزیز به حق این شب قدر شب نزول قرآن ، تو را به بزرگی علی(ع) و متانت و عظمت محمد مصطفی(س) که امشب بر او نازل شده آیات و کلامهای تو قسمت می دهم که ما را دریابی و هرگز رهایمان نکنی و نخواهی که بی تو حتی لحظه ای باشیم...
سالروز شهادت مولای متقیان علی مرتضی(ع)بر تمامی دلسوختگان عشق او تسلیت باد.
یا حق یا هو یا علی مولا علی..
برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع ( یادمان ) بر روی همین لینک کلیک کنید.
هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟
موضوعات دیگر:
برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید.
تقدیم به روح سبز خسرو شکیبایی در چهلمین روز عروجش.
سلام!
حال همهی ما خوب است .
ملالی نیست جز گم شدن گاه بگاه خیالی دور...چقدر دور شدی خیال محال.
چهل روز مگر چقدر است؟
یادت میآید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
آن شب که تو رفتی،باز آسمان آبی بود.
باز تمام شهر خلوت بود.
خاموش به رساترین شیونِ آدمی،گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بیقرار.
جمعه تو را از روزهای هفته ی ما ربود.
از دل دل کردنهای هامون تا ترانهی دلنشین خواهران غریب،پری وکیمیا.
همسفر همیشهی عشق ...روحت سبز
راستی حالا بگو نشانی خانهات کجاست؟یادت هست؟
گفتی نشانی میهن من همین گندمِ سبز.
همان کوچه باغی که از خواب خدا سبزتر است.
آشنا آمدی و غریب رفتی!
اما ما که خوب میشناسیمت.
*نان و نمک مرگ را خورده ای که باز نمی آیی !
اگر نه، حرمت نگاه می داشتی و از شیشه ی قاب رد می شدی
به خاطر ما که جوانی مان در تصویر تو قاب شده بود
تو به اندازه ی ما عاشق بودی -به اندازه ی ما ساده لوح.ناشکیبا
می دانیم-باز نخواهی آمد-ما همه می دانیم.
اینکه چهل روزست!چهل سال بعد هم
ما داغدار یکی از خودمانیم*
دیگر سراغت را از گلدانِ شکسته بر ایوانِ تیرماه نخواهیم گرفت.
میدانیم به سروقت خدا رفتی.
گفته بودی به دیدار کسی میروی در آن سر عشق.
حالا دیدارِ ما به نمیدانم آن کجای فراموشی.
دیدار ما به همان ساعتِ معلوم دلنشین.
تا تو باور کنی که دیگر ملالی نیست!
نه.یادمان نرفته!نامه باید کوتاه باشد.بی حرفی از ابهام.
از نو مینوسیم:
حال همه ی ما خوبست
اما تو باور مکن...
باد میرفت به سروقت چنار...من به سروقت خدا می رفتم..
متن:نامه ها-نشانی ها(علی صالحی) صدای پای آب(سهراب سپهری) *امید سرگیجه عکس:.بردال تدوین: سفالین. ویرایش:شازده خانوم. طرح اولیه:ایران.تی.وی
طرح اتحاد سبز کار مشترکی بود از:ناصریا- غریب نیلی-سرگیجه -شازده خانوم- سفالین- فریاد بیصدا- عموپرویز- دنیای نقره ای من-شهرمترسکی- یادداشت های یک فیلمساز- حرام جوهر- داریوش مهرجویی- فروتن- پدرناخوانده
تمام ناتمام من- استادکیمیایی- رهگذر- حفره- ترانه های میثاق- خیلی دورخیلی نزدیک- دلتنگیهای تدوینگر- شهرام حقیقت دوست وشیداعارف عزیز ( که زحمت جمع آوری لینک ها را به عهده داشت) که همزمان در چهلمین روز عروج خسروشکیبایی (پنجشنبه ۷ شهریورالی شنبه۹ شهریور) در صفحه ی اول وبلاگ هایشان درج و همراه با عشقی سبز تقدیم روح استاد خسرو شکیبایی گردید.
پ.ن- گل مینا:
با مراد بیک شناختمت و با اتوبوس شب با تو وداع کردم.
همیشه مهارتت را درایفای نقش می ستودم و احساس بینظیرت را مثال می زدم...
بارها شنیدم که می گفتند خسرو چه خوب مانده اصلا پیر نشده و چه جوان است و پرکار و شکیبا اما..
ناگهان رفتی و دلم شاید ریخت که نکند تو را چشم کرده اند!
نمی دانم شاید به واسطهء همه دلتنگیهایم، در این چندین روز نبودت حتی نگاهی هم به فیلمهایت نکردم گرچه چندتایی از آنها را دارم چون تو همیشه بینظیر بودی و پرصلابت...
دلم تنگ است مراد بیک! برای آن زمان که تو مراد بودی و من شاداب..کنجکاو و سرشار از احساسات ناب جوانی و حالا تو نه مرادی نه هامون و نه راننده اتوبوس شب بلکه تو تنها خسرو هستی.. استاد خسرو شکیبایی که با کوله باری از داشته ها و حتی نداشته ها برایمان ماند و ماندنی شد و من دیگر نه شادابم نه کنجکاو و نه سرشار از احساسات جوانی!
بلکه تنها و تنها سرتاسر یک سوالم و جوابش نیز البته هست ...خدا را شکر...
به بینهایت می سپارمت و باز می گویم
حال همه ما خوب است اما...
برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(یادمان )بر روی همین لینک کلیک کنید.
هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟
موضوعات دیگر:
برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید.