. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

پس از شش سال نسرین عبداللهی از مرگ ناصر می گوید...


مرگ ناصر عبداللهی هنوز در هاله ای از ابهام است


می‌توان انتشار آلبوم رخصت یا اجرای مراسمی توسط هنرمندان در ۲۹ شهریور برای ایتامی که تا همین سالها مهمان صدای ناصر بودند و مهم تر ازهمه ساخت مستند جعبهٔ سیاه دربارهٔ زندگی‌ شخصی‌ ناصریا را دلیل و بهانه‌ای برای مصاحبه با نسرین تک خواهر زنده یاد ناصر دانست.

اما یکی‌ از بهانه‌هایمان برای این مصاحبه بازار شایعاتی است که هنوز هم پس از گذشت از ۶ سال هنوز هم داغ است

در این شماره نسرین عبداللهی راز هایی را فاش می‌کند که تاکنون در هیچ مصاحبه‌ای دربارهٔ آن صحبت نشده است

زنده یاد ناصر عبداللهی دهم دی‌ ماه در محل سید کامل بندر عباس به دنیا آمد او فرزند سوم خانواده بود

نسرین تک دختر خانواده عبداللهی درباره خانواده عبداللهی می گوید پدرم فلوت میزد و محمد طیب بزرگترین برادرم ملودیکا ناصر هم از همان ابتدا به سمت موسیقی کشیده شد اما هیچ کس در خانواده فکر نمی کرد علاقهٔ او به سازهای بندری باعث شود روزی جز محبوب ترین خواننده‌های ایران شود.

نسرین از نوجوانی ناصر خاطره‌های زیادی به یاد دارد اما یکی‌ از شیرین‌ترین خاطره‌هایش با ناصر برمیگردد به اتاقی‌ که که در خانه آزمایشگاه شده بود ، در خانه اتاقی‌ داشتیم که شده بود آزمایشگاه شخصی‌ ناصر او بیشتر وقت خود را در آنجا میگذراند ، به یاد دارم ۱۲ سال بیشتر نداشت که به خاطره آزمایش‌هایش از مدرسه میکروسکوپ هدیه گرفت ، همیشه فکر می کردیم ناصر دانشمند می شود اما زمانی‌ که در سنّ ۱۳ سالگی با صدا سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان همکاری کرد همه اعضای خانواده باورمان شد که قرار است او یک هنرمند شود.


ازدواج با اولین عشق


ناصر سال ۶۷ بود که به فهیمه غفوری ازدواج کرد نسرین میگوید ناصر فقط ۱۸ سال داشت که به فهیمه علاقه مند شد.

او از سال ۶۶ با بابک غفوری برادر فهیمه در یک گروه موسیقی به نام فریاد ساحل همکاری می کرد ، رفت و آمد‌ها بین بابک و ناصر زیاد شده بود ، یا بابک خانه ما بود یا ناصر خانه بابک ، یک روز ناصر به خانهٔ ما آمد و به مادرم که از همه صمیمی‌ تر بود گفت که به فهیمه خواهر بابک علاقه مند شده و دوست دارم اگر فهمیمه راضی‌ باشد زندگی‌ مشترک را با هم آغاز کنند مادر مخالفتی نکرد فقط پرسید آیا با این سنّ از پس زندگی‌ مشترک بر می‌‌آید ناصر با تمام قاطعیت گفت برای زندگی مشترک با فهیمه آماده است.

به خواستگاری فهمیه رفتیم آنها زندگیشان را شروع کردند ، نوید پسر اول ناصر ساله ۶۸ به دنیا آمد ، اردیبهشت ۷۱ خدا نازنین را به ناصر داد و دی‌ ماه ۷۳نامی به دنیا امد

ناصر ترانه‌های زیادی را برای همسرش خواند او ترانه‌های نازتکه و یاروم چوکه را بارها به همسرش تقدیم کرد


از بندر به مقصد تهران


سال ۷۶ بود که ناصر تصمیم گرفت از بندر به تهران بیاید ولی‌ یک سال بیشتر در تهران دوام نیاورد ، نسرین دربارهٔ آن روز‌ها میگوید سال ۷۶ به خاطر کار به همراه خانواده اش به تهران آمد یک سال هم در تهران ماند ولی‌ مشکلاتی برایش پیش آمد که ترجیح داد به بندر بازگردد ، خیلی‌ از مشکلات ریز و درشت که نگذاشت ناصر در تهران بماند.


جدایی از همسر اول


سال ۷۷ خانواده ناصر به بندر بازگشتند ولی‌ در سال ۸۰ دوباره ناصر به خاطره مشکلاتی در زندگی‌ خصوصی اش به همراه خانواده اش به تهران بازگشت .

سال ۸۲ بود که فهیمه و ناصر به مشکل برخوردند آن‌ها به این نتیجه رسیدند که بهتر است که زندگی‌شان را جدا از هم ادامه دهند نسرین ادامه میدهد ناصر و فهیمه با اینکه علاقه زیادی به هم داشتند اما ترجیح دادند هرکدام به تنهایی‌ زندگی‌شان را ادامه دهند

بارها ناصر به من گفت زمانی‌ که با فهیمه ازدواج کردم ۱۸ سال بیشتر نداشتم ولی‌ حالا یک هنرمند هستم و حتی به راحتی‌ نمی توانم با خانواده به رستوران بروم و غذا بخورم یا کودکان و همسرم را به تفریح ببرم به همین خاطر هرچی‌ دارم برای فهیمه و بچه‌هایم می گذارم ، نسرین ادامه می دهد رفتن فهیمه بار سنگینی‌ به دوش ناصر گذاشت هر سه فرزند ناصر وابستگی شدیدی به مادرشان داشتند


ازدواج دوم


ناصر سال ۸۲ بود که به خواستگاری همسر دومش یعنی‌ فاطمه رفت ، خواننده‌ی جوان که دیگر جز محبوب‌ترین خواننده‌های ایران شده بود

نسرین ادامه میدهد یک روز ناصر به خانه آمد و خواست  که همراهی اش کنیم تا به خواستگاری فاطمه برود به خواستگاری رفتیم و آنها قبول کردند

سال ۸۴ نینا به دنیا آمد بچه‌ها همه در کنار فاطمه و ناصر زندگی‌ کردند

سال ۸۵ ناصر به همراه خانواده اش به بندر برگشت او می‌خواست ترانه هایی بسازد که می گفت در تهران نمی‌تواند کار کند، ناصر به بندر آمد و چند ترانه همچون خدای خوشگلم را ساخت

برادرش عقیل کارهای او را صدا برداری می کرد در این زمان ناصر تصمیم گرفته بود آلبومی همچون آلبومهای اول خود که معنوی بود و در هرمزگان منتشر می شد به بازار ارائه دهد


۲روز پیش از مرگ


نسرین از چند روز قبل از فوت ناصر می گوید ۲روز پیش از مرگش با او تماس گرفتم گفت یادداشتی را که سال ۸۳ برایش نوشتم لای کتاب‌هایش پیدا کرده و بسیار دلش هوای ان روزهارا دارد گفت زود بیا ببینمت ، کلی‌ باهم شوخی کردیم ما خانواد‌گی عادت داریم اگر نتوانیم حرفی‌ را بزنیم برای هم یادداشت می‌نویسیم من هم سال ۸۳ برای ناصر یادداشتی گذاشته بودم که ۲روز قبل از مرگش آن را دوباره خواند بود.

ناصر و نسرین چند دقیقه باهم شوخی می کنند و می خندند و ناصر می گوید که چقدر دلش می‌خواهد به خانهٔ نسرین بیاید و حواری بخورد

نسرین در حالی‌ که اشک در چشمانش جاری شده است ادامه می دهد چقدر آن روز سر به سر هم گذشتیم و خندیدیم فکرش راهم نمی کردم که برادرم را ۲ روز بعد از دست بدهم آن هم برادری که اگر یک لحظه ساکت بود همه ما دلمان می‌گرفت ناصر عادت داشت همیشه بخندد و هیجان انگیز باشد


روز حادثه اولین بار چه کسی‌ ناصر را در حالت کما دید؟


برادرم عقیل اولین کسی‌ بود که به کما رفتن ناصر را دید ، او که کار صدا برداری ناصر را انجام میداد ۳ آذر ماه به خانه ناصر رفت تا کار ترانه و صدا برداری را شروع کند

همسرش در خانه نبود به همراه نینا به خانه پدرش رفته بود ، نوید ، نازنین و نامی‌‌ها در مدرسه بودند و ناصر در بالکن خوابید بود

عقیل از آنجا که می‌دانست ناصر روی خوابش حساس است و اگر او را از خواب بیدار کند ممکن است بد اخلاق شود با دیدن خواب ناصر چند ساعت منتظر می ماند تا او بیدار شود ولی‌ ناصر از خواب بیدار نشد و این مساله عقیل را نگران کرد به ذهنش رسید که بامن تماس بگیرد و من را در جریان خواب عجیب و بی‌ حرکت بودن جسم ناصر بگذارد

نسرین از تماس عقیل می گوید عقیل با من تماس گرفت و گفت چند ساعت منتظر ناصر مانده اما ناصر بیدار نمی‌شود حتی تکان هم نمی خورد صدایم را هم می‌شنود ولی‌ عکس العملی‌ نشان نمی دهد صدایش پر از استرس بود گفت می ترسد و نگران حال ناصر است گفتم بیدارش کن گفت بد اخلاق میشود گفتم نهایتش این است که بیدار می شود و سرت داد میزند حد اقل از حالش با خبر می شوی

عقیل گوشی را قطع کرد دل در دلم نبود مانده بودم که شده است عقیل این بار با صدای پر از استرس تماس گرفت و گفت نسرین ناصر بیدار نمی‌ شود نفس می‌کشد ولی‌ بی‌ حرکت است بیا به خانهٔ ناصر و ببین چرا بیدار نمی‌شود

خودم را به خانه ناصر رساندم و دیدم اشک ازچشمان عقیل سرازیر است

نسرین از ثانیه هایی می گوید که با بدن نیمه جان ناصر روبرو شد

نفسش را چک کردم نفس می‌کشید اما تکان نمی‌خورد چشمانش را باز کردم سیاهی چشمانش به سمت بالا رفته بود حدس زدم به کما رفته است با اورژانس تماس گرفتم و ناصر را به بیمارستان خلیج فارس بردیم


در بیمارستان چه گذشت؟


نسرین در تمام لحظه‌ها در کنار ناصر بود ، ناصر را برای شستشوی معده به اتاق مخصوص بردند نسرین ادامه میدهد از دکتر پرسیدم که چرا ناصر را باید شستشوی معده داده شود او گفت هرکسی به کما می رود اول شستشوی معده داده می شود تا اگر سم یا داروئی در معده داشته باشد بیرون بیاید خیالم راحت شد ، شستشو انجام شد دکتر به من گفت که جز شکلات و کمی‌ تنقلات چیزی در معده ناصر نبود و هیچ دارو یا سم هم در معده او یافت نشده است دکتر نگرانی‌ام را دید و با اطمینان جواب داد که خود کشی در کار نبود چون سمی در بدن او یافت نشده است.

لحظه‌ای که نسرین بدن نیمه جان برادرش را در بیمارستان به این اتاق و آن اتاق میبرد یاد کبودی هایی می‌افتاد که در بالکن روی صورت ناصر دیده بود او از دکتر دربارهٔ کبودی‌ها می‌پرسد و دکتر پس از بررسی‌ عکس‌ها و آزمایش‌های دیگر به او می گوید ناصر در قسمت جمجمه و کتف و دنده شکستگی دارد.


کلیه هایی که رسوب کرده بود...


تنها دختر خانواده عبداللهی تا صبح آن روز در بیمارستان خلیج فارس از طریق دکتر‌ها و پرستار‌ها جویای حال برادرش بود ، پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطر نداشتن امکانات از خانواده ناصر خواستند آزمایش‌های ناصر به بیمارستان کودکان بندر عباس منتقل شود ، نمونه برداری‌ها انجام شد و جواب آزمایشات هم آمد دکتر به نسرین گفت که کلیهٔ او رسوب کرده است و این نمونه فقط در زلزله بم دیده شده است که به خاطره آوار شدید کلیهٔ فرد رسوب کرده است!

نسرین از دکتر توضیحات بیشتر خواست با شنیدن این حرف لرزه به تنم افتاد ناصر بیماری کلیه نداشت و امروز برگ‌ جواب آزمایش نشان میداد کلیه‌هایش رسوب زیاد و بی‌ سابقه داشته است..


از بیمارستان خلیج فارس تا بیمارستان شهید محمدی


دیگر خبر در روزنامه‌ها چاپ شده بود و همه از به کما رفتن ناصر خبر داشتند عده‌ای از طرفدارانش به بیمارستان زنگ می زدند و خیلی‌ از آنها دم در بیمارستان آماده بودند

پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطره امکاناتی که بیمارستان شهید محمدی داشت ترجیح دادند ناصر به این بیمارستان منتقل شود اما در ۱۲ روزی که هم که در این بیمارستان بود هیچ تغییر مثبتی در وضعیت ناصر ایجاد نشد

از هر دکتری می‌پرسیدم تشخیص نمی داد که برادرم به چه دلیل به کما رفته است ناصر یک هنرمند مشهور بود و به همین خاطر شایعات شروع شده بود.

من با دکتر‌ها و پرستاران در ارتباط بودم نمی‌د‌انستم علت شکستگی پشت جمجمه برادرم چیست و چرا کلیه‌هایش رسوب کرده است ولی‌ خبر‌های کذبی منتشر می شد که ناصر دعوا کرده است ، خود کشی‌ کرده است ، همهٔ این شایعات کذب من و خانواده‌ام را بدجوری عذاب می داد مادر وضع روحی خوبی نبودیم و این شایعات بیشتر آزارمان می داد.

نسرین با صدایی بغض آلود می گوید ناصر حتی سیگار هم نمی کشید و بدترین شایعه ای که مارا مورد آزار قرار می داد این بود که ناصر از داروهای روانگردان استفاده کرده است.

تنها خواهر ناصر از روزهای سختی می گوید که هیچوقت فراموششان نمیکند ، بدترین روزهای زند‌گیم روزهایی بود که بدن نیمه جان برادرم را می دیدم و هیچ کاری از دستم بر نمی‌آمد حتی نمی‌توانستم مقابل شایعاتی که برای برادرم می ساختند بایستم ، بارها شنیدم ناصر طی درگیری با کسی‌ به کما رفته است جالب اینجا بود که من که خواهرش بودم نفهمیدم آیا کسی‌ واقعا با برادرم درگیر شده است یا خیر، من که با پزشکان حرف زدم نمی‌د‌انستم دلیل اصلی‌ به کما رفتن ناصر چه بود و این در حالی‌ بود که مردم به راحتی‌ قضاوت می کنند.

در این موقع بود که ازما عزم خود را جزم کردیم که اگر پزشکان اجازه بدهند او را به تهران منتقل کنند تا شاید بتوان با تجهیزات پیشرفته تری او را به هوش بیاورند هرچند پزشکان اعتقاد داشتند که انتقال او به تهران هم دردی را دوا نمی کند چون سطح هوشیاری ناصر بسیار پایین بود اما ما تصمیم گرفتیم تا هر راهی‌ را امتحان کنیم.

نسرین از لحظه‌ای میگوید که ناصر به وسیلهٔ یک هواپیمای شخصی‌ از بندر عباس به تهران منتقل شد ، ناصر را به بیمارستان هاشمی‌ نژاد آوردیم وضعیت او هرروز بدتر می شد اما به خاطره حاشیه هایی که درست می شد نمی‌شد به راحتی‌ به اتاق آی‌سی‌یو رفت و پرسید که ناصر در چه وضعیتی به سر می برد.

یک روز که بسیار حال روحی‌ام به هم ریخته بود از دکتری که در بندر ناصر را معاینه کرده بود و به تهران آماده بود خواستم با پزشک ناصر ارتباط بگیرد بعد حقیقت را به من بگوید آن روز سطح هوشیاری ناصر ۴ درصد بود و این در حالی‌ بود که به خاطره طرفداران ناصر اعلام می شد که حالش روبه بهبود است ، دکتر پس از چند دقیقه به من زنگ زد و گفت محکم باشم چون ناصر در وضع مساعدی نیست و بهتر است خانواده را برای شنیدن خبر مرگ او آماده کنم باورتان نمی‌شود چه کشیدم اما باید محکم و با درایت رفتار می‌کردم.


۲۷روز کما و شمارش معکوس


ناصر ۲۷ روز در کما ماند و پس از تلاش‌های زیاد پزشکان سر انجام در سن ۳۶سالگی در ۲۹آذر ۸۵ درگذشت

خانواده او جسد او را به بهشت زهرای بندر عباس بردند و اورا در آنجا به خاک سپردند

نسرین می گوید اورا به بندر عباس آوردیم و در بهشت زهرای بندر به خاک سپردیم ، ناصر مرد ، اما هنوز شایعات تمام نشده بود و هرروز بیشتر از دیروز نمک روی زخممان می پاشیدند


پزشکی‌ قانونی پس از کالبد شکافی چه گفت؟؟


در برگه ای که من از پزشکی قانونی دریافت کردم علت مرگ ناصر مسمومیت داروئی و شکستگی جمجمه عنوان شده بود و این در حالی‌ بود که من مات و مبهوت لحظه‌ای رو به یاد آوردم که برای اولین بار خودم بدن نیمه جانش را به بیمارستان خلیج فارس رساندم و پزشک پس از شستشوی معده به من اطمینان داد که هیچ مسمومیت داروئی در بدن ناصر دیده نشده است.

استاندار بندرعباس آقای شیخ الاسلام بود که من بارها برای اینکه حقیقت را بدانم با او تماس گرفتم و خواستم به من در کشف حقیقت ماجرا کمک کند او هم کمک کرد ولی‌ علت به کما رفتن ناصر مشخص نشد ، به هر حال من و خانودام در صورتی برگه پزشکی‌ قانونی را مقابل رویمان گرفتیم که روزها و ساعت‌ها با پزشکانی صحبت کردیم که علت مرگ برادرم را نمی داستند و حتی یک دلیل درست برای رسوب کلیه‌هایش ارائه ندادند و پزشکی‌ که او را ششتشوی معده داد به من همان جا گفت که ناصر دچار مسمومیت داروئی نشده است.


سال‌ها از مرگ ناصر عبداللهی می گذرد هرچند این هنرمند برجسته با هنر و صدای خود بین مردم زنده است اما هنوز دلیل مرگ او در هاله‌ ابهام قرار دارد.

آیا می‌توان این ادعا را پذیرفت که آن شب به سر، دنده و کتف هنرمند محبوب ایران ضربه‌ای وارد شده بود؟چرا پس از شستشوی معده آثاری از مسمومیت دارویی نبود؟


مجله سر نخ ، هفته نامه حوادث و شگفتی‌ها ، سال سوم ، شماره ۱۶۰، نیمه اول آبان ۹۱



پاورقی مصاحبه با نسرین عبداللهی ، مصاحبه با مصطفی منصور یار کارگردان مستند جعبهٔ سیاه در مورد زندگی‌ ناصر عبداللهی


هردو در بندر زندگی‌ کرده بودیم همین کافی‌ بود که خیلی‌ زود زبان هم را بفهمیم ، به یاد دارم برای اولین ابر در دفتر یک نشریه همدیگر را دیدیم گفت جنوبی هستی ؟‌ گفتم جنوبی‌ها را خوب میشناسم ، شروع کرد با لهجهٔ بندری صحبت کردن ، روحیه گرفتم ، پرسید چکار میکنی‌ ؟گفتم مستند می‌سازم خندید گفت مستند سازی خوب است اما هیجان انگیز نیست ،منظورش را از هیجان انگیز بودن پرسیدم گفت منظورم واضح است تو جوانی مستند اگر می‌سازی مستند هیجان انگیز بساز ، کارهای دیگر را هم تجربه کن زمانی‌ میتوانی‌ مستند بسازی که خیلی‌ چیزها را ببینی‌ و لمس کنی‌ و تجربه کنی‌ ، موقع خدا حافظی پرسید متولد چه ماهی‌ هستی؟‌ گفتم دی‌ ماه ، گفت منم دی‌ ماهیم پس ذاتاً موج سواری

پس از آن دیدار ناصر اولین تهیه کننده کلیپی شد که خواننده اش پیروز قدم زنی‌ پسر خاله ناصر بود و آن کلیپ باعث شد راه مستند سازیم به هیجان هم بیفتد .

دوستی مان باهم صمیمی‌ شد رفت آمد هایی که هر لحظه اش برایم خاطره‌های زیادی داشت.

روزی که خبر مرگش را شنیدم مات و مبهوت ماندم چرا؟ناصر؟کما؟

شایعات دست از سر خانوده اش بر نمی‌داشت ، هیچ کس حقیقت را نمی‌دانست ، سر ناصر چه آمد و چرا این هنرمند در ۳۶ سالگی فوت کرد؟

سال ۸۸ بود که تصمیم گرفتم جعبهٔ سیاه رو بسازم مستندی که خیلی‌ راز هارا فاش کند خیلی‌ حرف هارا بزند که باید زده می شد

ساخت این مستند چند ماه پیش به پایان رسید

امروز ناصر در کنار من نیست و من هنوز هم مستند می‌سازم مستندی از زندگی اش که حتی سعی‌ کردم انتخاب نامش هم هیجان انگیز باشد(( جعبهٔ سیاه))

مصطفی منصور یار مهر ۹۱


نظرات 63 + ارسال نظر
امین دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:28

پس داستان ازین قرار بوده.خیلی حالم گرفته شد.خدا رحمتش کنه

مهدی سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:47

آخی.اشک درچشمانم نشست.یاداون روزهاافتادم.سربازبودم بایدسرپست می رفتم که رادیوآهنگ گریه کردم روگذاشت ودلم هری ریخت ودرادامه خبربد وبه زورخودم روکنترل کردم ورفتم سرپست.جالب بودفرمانده ماهم ازشنیدن خبردرگذشت ناصرناراحت بود.بعضی وقتها باخودم فکر می کنم مایی که ناصررودورادورشناختیم ودرکنارش نبودیم این همه غمگین شدیم وای به حال خانواده اش.به خاطراون همه خاطره خوب ممنونیم ناصریای بندر.خدارحمتش کنه وبه خانواده اش صبربده.

اکبر چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:43

سلام.خسته نباشید.شک نکنید که ناصر عزیز رو به قتل رسوندن به هیچ وجه ذهنتونو به جای دیگه سوق ندید.کسی که به لطف خدا و زحمت و شخصیت و دل پاکش در یک برهه زمان چنان اوج میگیره ودر اوج میمونه،کسیکه از سرزمین هرمزگان چنان از مولا علی (ع) و حضرت فاطمه (ص) و عشق به ائمه با تمام وجود فریاد میزنه و دشمن هم داشته باشه و زیر بار هر حرفی نمیره بعد این اتفاقا میفته......

آهای کسائیکه هر حرف مفتی که زدید و لایق خودتون بوده بدونید به ناصر عزیز خیلی بدهکارید اما به وقتش گرچه ناصر خیلی با گذشته.

ببینید عزیزان توی یه محیطهائی خیلی جرات میخواد که از مولا علی خوند و دشمنهائی هم داشته باشه


و قتلی که با برنامه ریزی باشه برای رد گم کردن وبه خطا انداختن اذهان خیلی کارا میشه کرد ولی مطمئن باشید ناصر عزیزرو ضرب وشتم قرار میدن چون مقاومت میکنه و با برنامه ایشون رو به قتل میرسونن (مثلا میشه به شخص موادی رو تزریق کرد )

اما مطمئن باشید ناصر زندس همه نمیتونن ایشون رو حس کنن و بدونید که جایگاه ناصر متعالیس مگه میشه به حضرت فاطمه (س)عشق واقعی داشت واز طرف این بانوی بزرگوار شفاعت نگرفت؟

شک نکنید که ناصر عزیز رو به قتل رسوندن ولی غافل از اینکه ایشون از این دنیای فانی به سوی دنیای باقی کوچ کردن جائی که هممون خواه ناخواه سفر میکنیم و همه حساب و کتاب پس میدیم

مهدی پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 http://www.erfan1365.blogfa.com

سلام دوست من...
خدا قوت و خسته نباشید...
خداوند ناصر عزیز رو رحمت کنه...
انسان وارسته و بزرگی بود...
من یه عاشقم و کمی هم در موسیقی هم سررشته دارم البته بیشتر موسیقی سنتی و ملی...
وبلاگ کوچکی دارم که وبلاگ خوب و قشنگ شما که یاد ناصر عزیز در اون موج میزنه رو هم لینکش کردم...
یاعلی...


فرشته پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:43

خیلی خیلی خیلی خوب کاری کردی که گذاشتی این پست رو

ن.ه جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:47

دوباره یاد ناصر عزیز غمگینم کرد.اگر ناصر با کسی درگیر نشده بود پس شکستگی های بدنش کار کدوم حیوونی بوده؟ مگه هیچ پرونده ای برای مرگ عجیب او در آگاهی تشکیل نشده بود؟ امیدوارم قاتلش یه روز رسوا شه. نام ویادش همشه زندس.

لیلا جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 http://nasseria.net

اصلا، به خدا قسم به هیچ عنوان نمیتونم رفتنشو باور کنم. فکر میکنم تمام این مطالب داستان بود یا خواب بود.دلم براش خیلی تنگ شده واقعا تک بود دیگه مادر دهر همچین فرزندیو نمیتونه بدنیا بیاره. حیف حیف حیف. به خدا قسم جاش وسط بهشته.. ای کاش میدونست که چقدر دوسش دارم.

بهنام جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:15

بابا جان توروخدا شما یه آمار بگیر دیگه.خدا بیامرزش ببینید چی شده!!!

تقی شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:43

سلام

من هم یاد اون روزای تلخ افتادم ُُ یادمه تو ماشین بودم که ساعت ۳ بعد از ظهر فکر کنم رادیو جوان بود که این خبر رو داد ُ خیلی ناراحت شدم ُ رادیو پس از اعلام خبر ترانه بچه های خیابانی رو گذاشت که خیلی منو احساساتی کرد. اصلا باورم نمی شد چون چند روز قبل از همین رادیو خبر بهتر شدن ناصر رو شنیده بودم . . .
روحش شاد.

لطفا اگه میشه در مورد مستند جعبه سیاه بیشتر توضیح دهید.

علی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 16:12 http://www.bihamta66.blogfa.com

چشات یه راز مبهمه ..
..........................
می خوام تنها بمونم تا همیشه ..
.........................

بعد از گذشت 6 سال ....
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تقی شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:11

لطفا اگه میشه در مورد مستند جعبه سیاه بیشتر توضیح دهید.

سلام
متاسفانه منم بیشتر از این نمیدونم

تقی چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:33

سلام
لطفا اگه میشه در مورد مستند جعبه سیاه بیشتر توضیح دهید.

جمیله پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:39

رضا یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:41

من پزشک هستم و بهتون میگم که علت رسوب در کلیه که گفته شده له شدگی عضلات و ضربه های شدید و وسیع به بدنه، اثار کبودی هم که در سر و صورت بوده. شکستگی جمجمه و کتف هم که بوده. من نمیدونم دیگه کچای قضیه ابهام داره. ناصر را کتک زده اند و همین باعث مرگش شده. وقتی پزشکی قانونی علت به این واضحی رو اعلام نمیکنه اینجا مسیله مشکوک میشه.

FAHIME سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:09

سلام بعد از سالها باز هم به شما تسلیت می گویم روحش شاد و حتما مورد آمرزش خدواند قرار گرفته است و در بهشت برین جایگاهش است و من عاشق صدا و متن آهنگهایش بودم من خیلی ایراد گیر و سخت پسند و زیاد طرفدار موسقی نیستم مگر شاد و با متن خوب و با معنا باشد که خدابیامرز تمام اینها را داشتند برای قتل خدابیامرز : بلافاصله یک نفر از هم شهری یا هم استانی خلاصه از جنس خودش روی کار آمد و بلافاصله خیلی هم زود شناخته شد من به او خیلی شک دارم از همان اول اون توی ذهن من آمد امیدوارم بی تقصیر باشد و من اشتباه کرده باشم

دلارام سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:12

روحش شاد.. این ترانش دیوونم میکنه

ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمیدونی اگه بگم درد دلم رو تو هم میری و نمیمونی

ترو خدا قاتلشو پیدا کنید

نیما یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:10

من شنیدم بندری های سنی زدنش و کشتنش

متاسفانه واقعیت موضوع در بین شایعات گم شده...!

نهنگ یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 19:20

ماجرای مبهوت و غم انگیزی بود مرگ او همانند مرگ شهدای عزیز کشورمان در ذهن ها تا ابد باقی میماند و با شنیدن و به یاد اوردن ان همانند شهدای عزیز کشورمان برایم بسیار متاثر بر انگیز است
روحش شاد

مریم سه‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:41

سلام به نظر من هم به ناصر چند ضربه محکم وارد شده همون طور که دکتر گفت رسوب کلیه فقط در اشخاصی دیده شده که در زیر اوار بم بودن به نظر من قضه بد مشکوک میزنه اما در کل انسان خوبی بود و همچنین ترانه هاش به خصوص منو ببخش

هادی چهارشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 00:52

سلام میخواستم بگم اونی که با عشق تو شهری که به خون شیعه ها تشنه هستن از مولاش علی و مظلومیت دختر پیغمبرش میخونه خود کشی ، محاله . یک روز ماه از پشت ابرها میره کنار و شرمندگیش میمونه واسه اونایی که برای ناصریا شایعه ها ساختن ، ناصر همیشه تو دل ما زندس .

علیرضا جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:10

بابا جان به جای اینهمه لاپوشانی ها بگین که از ترس دعواهای قومی قبیله ای نمی تونید بگین که ناصر شیعه شده بود و به همین دلیل توسط هم کیشان سابق اش کشته شد . همین

سمیه جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 15:11

روحش شاد.منم مثل خیلی از عزیزان مرگ ناصر عبدالهی رو یه دسیسه از پیش تعیین شده میدونم.باتوجه به اعتقادات مذهبی قوی این هنرمند احتمال به قتل رساندون ایشون بسیار به واقعیت نزدیکه.یاد ترانه یافاطمه بنت نبی بخیر.خود این بانوی بزرگوار شفاعت ایشون رو بکنه.امین

مسعود دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 18:42

روحش شاد.ناصر جان خیلی لایق بودی.واژه شهید اندیشه علوی کاملا برازنده توست

نگار سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:28

خدا رحمتش کند

رامین توحیدی یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:38 http://iranic.org

سروش شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:12

گفتند ناصر را برادران همسرش به قتل رسانده اند
در این مورد چه اقدامی شده است ؟

shayeas...

محمد سه‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 16:47

چرا جمجمه شکسته شده بود؟ به همین سادگی جمجعه ای شکست و مسموم شد و مرد.
یادش به خیر و صدای جذاب و دلنشینش که روزهای خوشی را با صدای او زندگی کردیم اما او نبود تا بگویم تو چقدر محبوب من بودی و هستی .
خدا رحمتش کنه ...الهی به حق صالحین و معصومین ، مرحوم عبدالهی ناصر را با بهترین های خودت همنیشن بفرما .

ناشناس یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 00:24

بعد از مرگ ناصر عبداللهی، همواره زمزمه‌هایی درباره مرگ مشکوک او وجود داشت اما اخیراً مهدی براتی از کاربران شبکه اجتماعی فیس بوک در صفخه شخصی خود ادعا کرده است برخلاف باور عمومی، ناصر عبداللهی به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است و به خاطر اجرای قطعه موسیقی "یا فاطمه" در مدح حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله علیها توسط عده‌ای از متعصبان سنی مذهب جنوب کشور به قتل رسیده است.

ناشناس یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 00:26

اگر می خواهید یک بار برای همیشه ماجرای فوت ناگهانی ناصر در 37 سالگی اش را بدانید ، متن زیر رابه دقت بخوانید. متنی که هرگز و هیچوقت هیچ رسانه ای نتوانست و جرات اش را نداشت آنرا منتشر کند تا واقعیت فوت «ناصر عبداللهی» همیشه مخفی بماند اما امروز این متن را اینجا برای اولین بار منتشر می کنم تا آنهایی که برایشان هنوز این اتفاق یک داستان مشکوک است، برای همیشه از این راز مطلع شوند:

«هفت سال پیش همسر ناصر عبداللهی، بعد از یک جر و بحث مختصر با وی، به حالت قهر به منزل پدری اش میرود. ظهر همان روز ناصر برای بازگرداندن همسرش، سراغش می رود. مدت هاست که بین خانواده همسر وی و ناصر بحث هایی در مورد دلایل اجرای قطعه «یا فاطمه» رخ داده و دایی‌های همسر وی به شدت از این موضوع عصبانی‌اند. همه خانواده «سُنی شافعی» (از شاخه های مذهب سنی گرایان) هستند و اجرای این قطعه از سوی ناصر عبداللهی، در واقع به زغم وهابی ها و افراطیون شهر {به سرکردگی فرقه ای تندرو } و حتی نزدیکان خانواده همسرش، «خون این خواننده را حلال کرده است.»

ظهر همان روز ناصر که برای بازگزداندن همسرش به محله سنی نشین پدر همسرش می رود، گویی وارد کارزاری شده که افراطیون منتظراش بودند و به سرکردگی دائی های همسرش و وهابی ها و افراطیون مذهبی، مورد حمله قرار می گیرد و به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.

بعد از این درگیری شدید، پیکر خون آلود ناصر به منزل اش برده می شود و در حیاط خانه و روی تخت رها می شود. پسر خانواده بعد از چند ساعت و بدون اطلاع از ماوقع به خانه می آید و با تصور خواب بودن پدر، توجهی به وی نمی کند. صدای خِر خِر پدر پس از دقایقی توجه پسرش را جلب می کند. تا به سمت پدرش برود و با برگزداندن پدر به سمت خودش، متوجه آثار ضرب و شتم روی صورت پدر می شود. از پدر داستان را می پرسد و ناصر در جواب می گوید که از جایی سقوط کرده و مشکلی نیست. به اصرار پسر به حمام برده می شود تا آثار ضرب و شتم و چهره خون آلود پدر شسته شود ولی به دلیل ضعف عمومی از حال می رود.

از همان روز جدال 27 روزه ناصر عبداللهی با مرگ در بیمارستان های بندر و تهران آغاز می شود و این جدال سرانجام در روز 29 آذر به مرگ مغزی وی و سپس فوت او منجر می شود.»

parisa جمعه 11 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 22:37

همت آقاجانی چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 13:35

به نظر من غیره عادیه تا شوهر بیدار نشه زنه بره خونه باباش اونم فقط با فرزند خودش اما مطمئنا حقش پایمال نمیشه فقط میگم اورا کشتند مثل قتلهایی همچون قتل دکتر شریعتی
یک ضرب المثل هست میگه کرم درختو از توش میخوره

منتظر پنج‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 14:16

الهی بمیرم واسه حضرت فاطمه خوند ومثل حضرت فاطمه (که از ناحیه پهلو اسیب دید ) به شهادت رسید

موسوی دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 03:41

اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یک دوست جمعه 2 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 15:14

دوست داریم

شیوا سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:56

ناصر عزیز زنده س ، هیچ وقت صداش ،آهنگاش قدیمی نمیشه ،حتی واسه جوونا....ناصر مث همه جنوبی های خون گرم دوس داشتنیه....

رویا شنبه 24 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 15:56

دیروز هم مرتضی پاشایی پر کشد ... اونم تو اوج... هنوز مرگ ناصر عبداللهی فراموشم نشده بود ... هنوز یادگاریه مرتضی برای ناصر رو داریم زمزمه میکنیم که او هم رفت ... او هم پر کشد ... روحتون شاد... برای شادی روح هر دوشون صلوات

محمد یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 16:08

مرگ بر وهابیت

مهدی شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 12:50

سلام ناصر عبدالهی رو به قتل رسوندن هیچ دلیل دیگه ای هم نیست الکی به چیزای دیگه فکر نکنین

شیوا شنبه 29 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 02:22

خدا رحمتش کنه

من که تا به همین چند دقیقه پیش فکر کیکردم بر اثر تصادف فوت کردهخ

هادی سه‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1393 ساعت 18:02

باسلام خدمت خانواده بزرگ و محترم عبدالهی
درود بیکران بر پدرومادر گرامی ایشان که یک همچنین فرزندی را به جامعه ایرانی ما تحویل دادند که در همه جای دنیا آوازه اش رفت .
مطمئن باشید که ناصر عبدالهی هیچ زمانی نمیمیرد و همیشه نسل به نسل این محبوبیت و انسانیت ها در دنیا ماندگار است
در این دنیای امروزی که نظم کل انسانیت و آدمیت برهم خورده نباید توقع بیشتر از آدمهای کوچک داشت که حرفهای بی مفهوم نزنند
بنده به همه انسانهای با احساس پاک عرض میکنم که ناصر عبدالهی انسانی وارسته و کامل بود و خداوند ایشان را به عرش مخلوقات خودش برد .
با تعظیم خدمت یکایک اعضای خانواده محترم ناصر عبدالهی عزیز
یادش همیشه در دلهاست و صدای نازنینش در روی زمین و آسمانها پراکنده

علی جمعه 5 دی‌ماه سال 1393 ساعت 13:30 http://Ali.badpar68@gmail.com

خواستم اگه گروهی درباره ناصر هست منو عضو کنین.شادی روح ناصریا صلوات

توی وایبر گروه هست دوست عزیز

اناهیتا رفیعی پنج‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 16:06

وقتی یک کما رفته را از این بیمارستان به آن بیمارستان می برند و دست آخر سوار هواپیما می کنند و به شهر دیگری می برند، احتمال شکستن کتف و لکن و جمجمه بسیار است. همچنین زمانی که معده را شستشو می دهند نیز احتمال رسوب در کلیه فرد به کما رفته وجود دارد.

یی دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 14:31 http://www.aparat.com

وقتی زنش براش انقد دعاو جادو میگرفت فکر اینجاشم میکرد.... روحش شاد

رها یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 12:30

سلام،من و خانواده ام یکی از طرفداران ناصر عبدالهی بودیم،ما دوستش داشتیم و داریم و خواهیم داشت،هیچوقت فراموشش نخواهیم کرد،
به خاطر فوت ناگهانی و پر راز او از خداوند برای خانواده اش صبر می طلبم.
خدا رحمتش کند و روحش همیشه شاد باشد که با اهنگهایش همیشه دل ما را شاد کرده بود.

عاطفه دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 20:46

من پزشکم و ذکر نکته ای به نظرم لازم است. شست و شوی معده برای بیماران مشکوک به مسمومیت دارویی انجام می شود اما با شست و شوی معده نمی شود وجود یا عدم وجود مسمومیت دارویی را ثابت کرد و این کار عمدتا از روی سطح خونی دارو یا وجودش در ادرار مشخص می شود . صدمات ماهیچه ای می تواند باعث رها شدن میوگلوبین در مقادیر زیاد شود و کلیه را از کار بیندازد ( نظیر این حالت در بیماران تصادفی و زیر آوار دیده می شود)

البته در پزشکی قانونی از روش هایی برای گمانه زنی صدمه تصادفی و عمدی استفاده می شود. ضمن این که گاهی مسمومیت دارویی باعث پایین آمدن هوشیاری و ضربه دیدن فرد می شود.

خدایش بیامرزاد

شکوه یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 15:13

سلام
بعد از گذشت 9 سال هنوز هم آهنگ هایش رو گوش می کنم و از دیدن عکس هاش گریه ام می گیرید، هنرمند خوش صدا و مهربان و با شخصیتی بود، روحش شاد، خدایش بیامرزد.
جزای مسببین مرگش با خدا...

حمیده شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 13:05

سلام. امروز روز پدر. نامی عبدالهی عزیز اومده بود t.v.چقدر شبیه پدر. خدا بیامرزه ناصر عزیز رو. روحش غرق در شادی باشه. خیلی صداش رو دوست داشتم.

امیر حسین از بم شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 16:57

تسلیت میگوییم اما درسال 90 من در شهر بم شهر خودم هست که در تاکسی نشته بودم وراننده تاکسی بهم گفت منو میشناسی گفتم نه گفت هم داماد ناصر عبداللهی هستم شروع کرد برای تعریف کردن مرگ ناصر اما اون داستان تا این داستان خیلی فرق میکنه اون داستان در مورد دعوا ناصر با برادر زن وی بو حالا دیگه من نمیدونم

ناصر برادرزن نداره و همینطور داماد!

مازیار حمزه ای شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 21:54

صدای ماندگار جنوب همیشه در منی و با منی . .... .

خدا جای حق نشسته است . پنهان نخواهد شد

مینا جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:46

علت مرگ هر چه میخواهد باشد . این خواننده عزیز دیگر در میان ما نیست و ما با هر بار شنیدن صدایش آه میکشیم . روحش شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد