. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

ناصریا زنده ای حتی اگر ما مرده باشیم..!

پنج شنبه ۱۰ دی ماه ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۲۹ دقیقه- نوشتهء گل مینا


ساعت ۱۰:۱۰ دقیقه دهم دی ماه هزار و سیصد و چهل و نه..

با صدای گریه نوزادی در سرزمین گرم جنوب لبخند بر لبان خانواده ای نشست و پسری چشم به جهان گشود که هیچکس نمی توانست سرنوشتش را پیش بینی کند.

هوای معتدل زمستان بندرعباس و صدای موجهای دریایش دل کوچک نوزاد را نوازش می داد و گویی او هیچ وقت گمان نمی کرد روزی در همین فصل و در همین شهر به خاک سپرده خواهد شد و به جایی باز خواهد گشت که از آنجا آمده بود..

سالها گذشت و نوزاد ما بزرگ و بزرگتر شد تا آنجا که بزرگیش زبانزد  شد و هنر و مهربانیش دلربای هر دل زیبا شناسی..

دل دریایش همچنان مواج بود و نگاهش همواره آسمانی اما...

عمر فرزند دریا و شرجی کوتاهتر از آن بود که هنگام رفتنش کمتر دلی برایش خون بگرید..

سی و هفت سال گذشت و او چند روز مانده به سی و هفتمین سالگرد میلادش به آسمان پر کشید و داغ رفتنش را تا به همیشه در دل آذرماه و دی بر جای گذاشت..

حال سه سال از میلاد بی او می گذرد میلادی که شمعی برای خاموش کردن ندارد ..

اما ما همچنان روز میلادت را در یاد خواهیم داشت تا فراموش نکنیم در چه روزی زمین افتخار داشتن تو را از ملکوت کسب کرد..

می خواهیم به یاد داشته باشیم که تو همواره زنده و پایداری..

ناصریا زنده ای حتی اگر ما مرده باشیم..!

میلادت شاد.


دوستان عزیز اگر شما هم علاقمند به انتشار نوشته هاتان خاطرات ویا هر چیز دیگری از ناصریای عزیز در وبلاگ ناصریا هستید می توانید آثار خود را برای من ارسال نمایید تا در صورت مناسب بودن و با محتوابودن در وبلاگ ناصریا منتشر شوند.   

منتظرآثارشما عزیزان هستیم. 

ایمیل من: saye.sabz@gmail.com   


برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع( یادمان ) بر روی همین لینک کلیک کنید 

  

هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

ناصر و پسر گلفروش

 برای او که بعداز خاموشی، درس مهربانی داد

 

دو سه نفری که با ناصر عبداللهی خیلی نزدیک بودند می‌دانستند او همیشه در کنسرت‌هایش چند سهمیه برای افراد خاص دارد و این راز تا زمانی که ناصر برای همیشه چشمانش را بست، سر به مهر مانده بود؛ اما حالا ایرادی ندارد این راز گفته شود.

سال 81 بود و رضا کریمی (مدیر برنامه‌های ناصر) به دلیل مشکلاتی که برخی از حاضران در کنسرت «بوی شرجی» ایجاد کرده‌ بودند باید به چند سوال جواب می‌داد. ناصر و جواد یحیوی هم برای آنکه رضا تنها نباشد رفتند و بعد از اتمام کار، با هم برمی‌گشتند که ناصر به دلیل خستگی کنسرت دیشب، صندلی را خواباند تا استراحت کند. سر یک چهارراه، پسری با چند دسته گل سراغ آنها آمد. مثل همه آنها که چراغ قرمز بهترین فرصت کاسبی آنهاست. جواد CD  ناصر را گذاشته بود و پسرک که برای فروش گل آمده بود قبل از آنکه از گل حرف بزند گفت: «اِ، این کاست ناصریاست. من خیلی دوستش دارم». رضا هم که صندلی پشت نشسته بود تا ذوق بچه را دید به او گفت: «می‌خوای اونو ببینی؟» و بعد از گرفتن چواب فوری پسر، مرد دراز کشیده روی صندلی جلو را نشان پسر داد و او را بیدار کرد. پسرک کلی ذوق کرد و ناصر هم آن CD را به پسرک داد.

فردای آن روز، رضا، ماموریت ویژه‌ای داشت برای آنکه نشانی از پسرک پیدا کند.

فردا به همان چهارراه رفت و با پسر، به خانه‌اش رفتند. جایی دورافتاده آن سوی بهشت زهرا (س). ناصر که از وضع آنها خبردار شد، پسر گلفروش و خواهرش را برای کنسرت «هوای حوا» دعوت کرد. دو صندلی در ردیف اول و درست روبروی سن. آنها با آژانسی که از سوی ناصر هماهنگ شده بود، آمدند و نیم ساعت دیر. ناصر برای آنها کنسرت را با 30 دقیقه تاخیر شروع کرد تا مهمانان ویژه‌اش در سالن باشند. پسر و دختری که با وجود همه تلاش‌شان برای خوش‌پوشی، باز هم لباسشان کلی با لباس دیگر حاضران در سالن فرق داشت؛ اما آنها به این چیزها توجه نمی‌کردند. این دو نفر مهمانان ویژه ناصر عبداللهی، خواننده معروف بودند.....

رضا همیشه می‌گوید ناصر، تا روز آخر می‌گفت آن کنسرت بهترین اجرای عمرم بود...

بعد از آن ماجرا، او مجموعه‌ای را پیدا کرد به نام مدارس شهید غیوری که بچه‌های یتیم در آن درس می‌خواندند. این مدارس را دختر آیت‌الله غیوری در شهر ری اداره می‌کرد و می‌کند. ناصر هفته‌ای یک بار گیتارش را برمی‌داشت و صبح به یکی از این مدارس سرمی‌زد تا برای بچه‌های یتیم گیتار بزند وبرایشان بخواند. بعد از آن، کنسرت‌های ناصر هم مهمانان ویژه‌ای داشت. چندین صندلی متعلق به کسانی بود که ناشناخته، به سالن می‌آمدند تا خاطره‌انگیزترین شب عمرشان را رقم بزنند. ناصر به رضا گفته بود چه باشم و چه نباشم تو باید هوای این بچه‌ها را داشته باشی....

... و شبی که رضا برای یادبود سومین سال خاموشی ناصر مراسم بغض ترانه را گرفت، رضا ۵۰۰ بلیت پراکنده در تمام سالن برای آنها در نظر گرفت تا همان طور که ناصر می‌خواست ناشناخته در سالن باشند. آنها در تمام زمان مراسم چه زمانی که رضا صادقی و محسن یگانه خواندند یا حمید حامی، «برای ناصر» را اجرا کرد یا زمانی که اعضای کنسرت ناصریا نواختند تا صدای ضبطی ناصر همراه با اجرای زنده کنسرت پخش شود، مدام در حال اشک ریختن بودند. دخترانی که یکی از آنها، خواهر همان پسر گلفروش بود که حالا دیگر گلفروشی نمی‌کند. آنها هر دو مهمان برنامه بغض ترانه بودند و به یاد آن شب اجرای «هوای حوا» برای ناصر گریستند.

روحش شاد.


منبع: خبرآنلاین


مرتبط با موضوع: حق ناصر، بغض ترانه بود



برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع (نقل قول از منابع دیگر ) بر روی همین لینک کلیک کنید. 


 

 هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟   

 

>>>برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید<<<