امروز دوم مرداد سالگرد شاعری است که با شاعرانگی اش همه ما را شیدا می کند… کافه پیانو هم به همین مناسبت مراسمی را به پاس دینی که کافه چی و کافه روها به او دارند ترتیب داده است.. امروز هم ابری هستیم…
Hazrate Osatd Ahmad Shamlou - cafe piano
در خون و در ستاره و در باد ، روز و شب
دنبال شعر گمشده خود دویده ام
بر هر کلوخ پاره ی این راه پیچ پیچ
نقشی زشعر گمشده خویش کشیده ام….
احمد شاملو (زاده ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران؛ در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه – درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹ فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگ نویس، ادیب و مترجم ایرانی است. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص او در شعر الف. بامداد و الف. صبح بود.
احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفته شاملو در شعری از مجموعهی مدایح بیصله، به اهل کابل برمیگشت؛ مادرش کوکب عراقی است. دورهی کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هرچند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شدهاست و محل تولد در شناسنامه رشت نوشته شدهاست.)
ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر
در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار کودک او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام «آهنگهای فراموش شده» به چاپ میرسد و همزمان کار در نشریاتی مثل «هفته نو» را آغاز میکند.
در سال ۱۳۳۰ او شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار «قطع نامه» را به چاپ میرساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده دارد.
ازدواج دوم و انتشار هوای تازه
در ۱۳۳۶ با طوبی حائری ازدواج میکند (دومین ازدواج او نیز مانند ازدواج اول مدت کوتاهی دوام میآورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا میشود.) در این سال با انتشار مجموعه اشعار هوای تازه خود را به عنوان شاعری برجسته تثبیت میکند. این مجموعه حاوی سبک نویی است و بعضی از معروفترین اشعار شاملو همچون پریا و دخترای ننه دریا در این مجموعه منتشر شدهاست. در همین سال به کار روی اشعار حافظ، خیام و بابا طاهر نیز روی میآورد. پدرش نیز در همین سال فوت میکند. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جمله برگههای تحقیقاتی کتاب کوچه را رها میکند.
فعالیتهای سینمایی و تهیه نوار صوتی
در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیه قصه خروس زری پیرهن پری برای کودکان دست میزند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت نیز میپردازد. این آغاز فعالیت سینمایی جنجالآفرین احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگنویسی فعال است. در سالهای پس از آن و بهویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانستهاند. خود او میگفت: «شما را به خدا اسمشان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است را به این تعبیر میدانند که فعالیتهای سینمایی او صرفا برای امرار معاش بودهاست. شاملو در این باره میگوید: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»
در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تاسیس میکند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار میشود.
آشنایی و ازدواج با آیدا سرکیسیان
شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان آشنا میشود. این آشنایی تاثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطه عطفی در زندگی او محسوب میشود. در این سالها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر میبرد و بعد از این آشنایی دوره جدیدی از فعالیتهای ادبی او آغاز میشود. آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج میکنند و در ده شیرگاه (مازندران) اقامت میگزینند و تا آخر عمر در کنار او زندگی میکند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نامهای آیدا در آینه و لحظهها و همیشه را منتشر میکند و سال بعد نیز مجموعهیی به نام آیدا، درخت و خنجر و خاطره! بیرون میآید و در ضمن برای بار سوم کار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه آغاز میشود.
در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفتهنامه خوشه را به عهده میگیرد. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل میشود، ادامه دارد. در این سال او به عضویت کانون نویسندگان ایران نیز در میآید. در سال ۱۳۴۷ او کار روی غزلیات حافظ و تاریخ دوره حافظ را آغاز میکند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار دیوان جنجالی حافظ به روایت او انجامید.
در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادر خود را نیز از دست میدهد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال در فرهنگستان باقی ماند.
سفرهای خارجی
شاملو در دهه ۱۳۵۰ نیز به فعالیتهای گسترده شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با کیهان فرهنگی و آیندگان)، ترجمه، سینمایی (از جمله تهیه گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت وزارت فرهنگ و هنر) و شعرخوانی خود (از جمله در انجمن فرهنگی کوته و انجمن ایران و امریکا) ادامه میدهد. در ضمن سه ترم به تدریس مطالعه آزمایشگاهی زبان فارسی در دانشگاه صنعتی مشغول میشود. در ۱۳۵۱ به علت معالجه آرتروز شدید گردن به پاریس سفر میکند تا زیر عمل جراحی گردن قرار گیرد. سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه اشعار ابراهیم در آتش را به چاپ میرساند. در ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت میکند تا در کنگره نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو عازم ایتالیا میشود. در همین سال دعوت دانشگاه بوعلی برای سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه را میپذیرد و به مدت دو سال به این کار اشتغال دارد.
در ۱۳۵۵ انجمن قلم و دانشگاه پرینستون از او برای سخنرانی و شعرخوانی دعوت میکنند و از همین رو عازم ایالات متحده میشود. در این سفر او به سخنرانی و شعرخوانی در بوستون و برکلی میپردازد و پیشنهاد دانشگاه کلمبیای نیویورک برای تدوین کتاب کوچه را نمیپذیرد. در ضمن با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و وزنیسینسکی از نزدیک دیدار میکند. این سفر سه ماه به طول میکشد و شاملو سپس به ایران باز میگردد.
هنوز چند ماه نگذشته که او دوباره به عنوان اعتراض به سیاستهای دولت ایران، کشور را ترک میکند و به امریکا سفر میکند و یک سالی در آنجا زندگی میکند و در این مدت در دانشگاههای مختلفی سخنرانی میکند. در ۱۳۵۷ او از آمریکا به انگلستان میرود و در آنجا مدتی سردبیری هفتهنامه «ایرانشهر» در لندن را به عهده میگیرد.
سرانجام
سالهای آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوایی گذشت که به او تحمیل شده بود. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره میگویید: «راستش بار غربت سنگینتر از توان و تحمل من است… چراغم در این خانه میسوزد، آبم در این کوزه ایاز میخورد و نانم در این سفرهاست.» از سوی دیگر اجازه هیچگونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمیشد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سالها در توقیف مانده بودند. بیماری او نیز به شدت آزارش میداد و با شدت گرفتن بیماری مرض قندش، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایرانمهر پای راست او را از زانو قطع کردند روزها و شبهای دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سالها کار ترجمه و بهخصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گهگاه از او شعر یا مقالهای در یکی از مجلات ادبی منتشر میشد. او در دهه هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شدهاش را با این شیوه منتشر کرد.
سرانجام در ساعت ۹ شب دوم مرداد ۱۳۷۹ (چند ساعت بعد از آن که دکتر معالجش او و آیدا را در خانهٔشان در شهرک دهکدهٔ فردیس کرج تنها گذاشت) درگذشت.
نگاشته شده در: کافه پیانو
دوستان عزیز اگر شما هم علاقمند به انتشار نوشته هاتان خاطرات ویا هر چیز دیگری از ناصریای عزیز در وبلاگ ناصریا هستید می توانید آثار خود را برای من ارسال نمایید تا در صورت مناسب بودن و با محتوابودن در وبلاگ ناصریا منتشر شوند.
منتظرآثارشما عزیزان هستیم.
ایمیل من:sanieh_shomar@yahoo.com
برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع( یادمان ) بر روی همین لینک کلیک کنید
هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟
سلام وبلاگت واقعا عالیه به منم سربزن
منتظر نظرت هستم
تی شرت خلیج همیشه فارس
تی شرت استین بلند پسرانه با طرح تخت جمشید
تی شرت استین بلند پسرانه با طرح شعری از خیام
تی شرت استین بلند پسرانه با طرح نستعلیق
تی شرت استین کوتاه پسرانه با طرح جومونگ
و طرح هایی بسیار زیبا و جذاب از هنر خط ایران
و 16 دی وی دی کشتی کج ازمسابقات هفتگی سال 2008 صورت کامل SmackDown و مسابقات هفتگی RAW وppv برگذار شده سال 2008
اگر دوست داری تبادل لینک کنیم منو با نام تی شرت خلیج فارس لینک کن بد در قسمت نظرات بگو تا منم لینکت رو تو وبلاگم بذارم
سلام
خیلی عالی بود
واقعان اجرت با خدای ناصریا باشه
اینجا برای از تو نوشتن خیلی وقته که هوا نیست...ناصر...
اینجا پر از غمه...اینجا همه ی حنجره ها روزه ی سکوت گرفتن...دیگه این بغض بی قرار تمومی نداره ، ناصر...از وقتی که تو رفتی و خیلی ها هم بعد از تو معصومانه رفتن تا به امروز ...این روزها اوج مظلومیته ....اوج بی عدالتی...
اوج دروغ و ریا و تهمته ...و اوج خنده های وقیحانه ی شیطان ...اوج اشک های بی صدای مادر و دل دلواپس بابا ...اوج ناباوری من و شمردن روزهای تاریک وسیاه...
یکشنبه ، دو شنبه ، سه شنبه ...کی تموم می شه این لحظه های شوم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناصر این و تو به من بگو ....
باعث تاسفه که بگم که خیلی ها که دم از اعتراض به مرگ مشکوک ناصریا می زدن ، خیلی از کسایی که دم از مظلومیت ناصر می زدن حالا از کشته شدن مظلومانه ی هموطناشون ناراحت نمی شن و خیلی راحت و با بی انصافی تمام و از روی تعصب میگن : حقشون بود!!!!!!!!!!!!
...
باید بگم که کور خوندن کسایی که فکر می کنن اگه ناصر الان زنده بود سکوت می کرد . ناصر بزرگتر از این حرفا بود . آرمان های ناصر این ها نبود ." گذشتن از آدما به خاطر منافع شخصی" که این روزا خیلی مد شده . ناصر هیچ وقت به مرگ یک انسان راضی نبود ، اون هم یک هموطن ....
از شما می پرسم کی ناصر رو کشت ؟
کی بود که نتونست وجود نازنین ناصر رو تحمل کنه ؟ چرا همه چی یادمون رفت ؟ چرا پرونده ی ناصر پیگیری نشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هر چند می دونم که به زودی همه چی روشن می شه . مثل روز برام روشنه.
توی این مدتی که توی جمع شما بودم در کنار خاطره های سنگین مرگ ناصر خاطره های خوش زیادی داشتم . و از طرفی هم خاطرات تلخی که می دونم هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شه . خاطره ی تلخ دوم فروردین 86 که برای من پاک نشدنیه ...
و هیچ وقت فراموش نمی کنم که به خاطر گذاشتن دو لینک برای یکی از دوستان که به هیچ عنوان این دو لینک سیاسی نبود بلکه " انسانی" چنان رفتاری با من شد که از یک دوست بعید بود.
کسی آزادی رو به دلخواه خودش برای ذهن من معنی کرد ...کسی تحصیلاتم رو به سخره گرفت...کسی اعتقاداتم رو و ...
بگذریم...
شاید یه عده باور نکنن، ولی ناصر هم این روزها غمگینه ...
هیچ وجدان بیداری توی این روزها خوشحال نیست...
این آخرین کامنت من توی وبلاگ ناصریا ست .
شاید یه روزی برگشتم .
روزی که هوا برای نفس کشیدن باشه...به اندازه تمام این آدمای مظلوم...به امید ظهور منجی...
خداحافظ...
سلام گندم عزیزم
نمی دونم دلیل این حرکت عجولانه و شتابزدت چی بود؟!(پاک کردن وبلاگت)
اما این و می دونم که خیلیها هستن که این روزا غمگینن و سعی می کنن اعتراضشون رو به ظلم و بی عدالتی به هر روشی نشون بدن اما چیزی که متاسفانه این روزا خیلی به چشم میاد دو دستگی و تفرقه هست و تا زمانی که مردم متفرق باشن و اتحاد نداشته باشن حرفاشون و خواسته هاشونم هیچ ارزشی نداره.
این روزا ما احتیاج به دشمن خارجی نداریم بلکه دشمن تو عمق مردم نفوذ کرده و شیطون افتاده بین مردم و داره اونا رو از هم دور می کنه..
تا وقتی اینچنین باشه اوضاع ما بهتر که نخواهد شد هیچ بدتر هم خواهد شد.
پس انتظار معجزه از شرایط و نداشته باش اما می دونم که جلوی سوختن قلبت رو نمی تونی بگیری..
سلام دوست من.خوبی؟
بالاخره بعد از مدت ها وبلاگمو به روز کردم.
از اینکه یه مدت نبودم واقعا شرمنده!
منتظرتم...
شاد باشی
بای[گل][بدرود]
ممنون که از استاد شاملو یادی کردین
لینکتون کردم
با وبلاگ شعر هام به روزم
دوست داشتین لینکم کنین
آخ که گفتی گندم جان
...
اصلا این روزا حال خوشی ندارم خوش که چه عرض کنم حالی ندارم.
می گفتن مردم ایران افسردن
الان چی میگن؟
مردم ایران اصلا زندن؟
من که هنگ کرده ام ..........................................................................................
ممنون که نوشتی از شاملو.
ان شا الله در کارت موفق باشی