. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

خبرگذاری خاله زنک دات کام تقدیم می کند.

 

شایعه حرف سخن حدیث آیه شاهد دلیل مدرک گوشه کنایه و......................

همه جور حرفی شنیدیم تو این مدت پشت سر ناصر!

بابا جون سوژهءجدیده؟

کمبود سرگرمی پیدا کردین؟

آخه به خدا نمی فهمم ما ایرانیها چرا عادت داریم همیشه از کاه کوه بسازیم مو رو از ماست بکشیم بیرون و بذاریم تو بوق و کرنا تا همه دنیا بفهمن !!!

بعد با استعداد خارق العاده ءژنتیکی ایرانی الاصلمون یه کلاغ چهل کلاغ کنیم و الی آخر.....

یه مدت بحث این دختره امیر ابراهیمی داغ بود هر جا می رفتی حرف این بود تو تاکسی مترو تو مغازه خونه ء عمو خاله رقیه خانوم مسجد!!!!

بابا تو مسجدم غیبت می کنی؟؟؟؟؟؟

جل الخالق تو دیگه کی هستی!!!

مردم کل زندگیشو نو بوسیده بودن گذاشته بودن کنار فقط امیر ابراهیمی !!!

بهشون می گفتی آقا ۵ دقیقه دیگه زلزله ۲۵ ریشتری میاد پودر می شین می گفتن ولــــــــش کن !!!حالا بذار ایــــــــــــــن ووووووووو بگم وااااااااااااای نمی دونی که این دختره چه ها کرده و نکرده...!

الله و اکبر بعد می گن تو چرا حرص می خوری.

اصلا به من و شما چه که اون کی بوده و چه کرده؟

مگه اون و می خوان بذارن تو قبر من؟ که بخوام حرص خطاهای اون و من بخورم؟

خودمم که پاک پاکم دیگه از ۱۴ معصومم معصومتر.

تو این گیر و دار بود که ناصریای ما کوله بارش و بست و فرار کرد!!!

آره والله فرار کرد.

 جایی که مردمش عادت دارن چشمشون و رو خوبی ببندن و فقط بدیها رو ببینن اونم به صورت تصاعدی آیا می تونه جذاب باشه؟

ناصری که همیشه از عشق می گفت از صفا از محبت از ایمان از خدا از خوبی از عطر یاس دختر پیغمبر از مولا علی و...

چه کردیم باهاش؟؟؟؟؟؟

هنوز نرفته بود!!! توکما بود شایعات شروع شد.

فخری خانم رو به اکبر آقا:

وای شنیدی ناصر عبداللهی اکس ترکونده رفته تو کما؟!!!!!

اکبر آقا به حسن علی نجار:

بابا خبر نداری من از یه منبع موثق!(فخری خانم)!!! شنیدم که قرص اکس خورده بعدشم کرک کشیده!!!

حسن علی نجار به غلامحسین نونوا:

تلویزیون!!!!(منظور همون حسن علی نجاره ها) گفته کرک کشیده بعد خانواده زنش فهمیدن این معتاده اومدن زدنش و..

به به اسم خانواده و زن و بچه که بیاد موضوع جذاب ترم می شه.

صغری خانوم به عطیه خانوم:

راستی خبر داری ناصر وبرادرای زن هفتمش زدن؟!!!!

عطیه خانوم: وا مگه هفت تا زن داره؟

صغری خانوم: آره بابا تازه هفت تاشون شناسایی شدن بقیه رو اعلامیه دادن تو روزنامه که بیان و خودشون و معرفی کنن!!!!

وادامه داستان.............

حالا این ماجرا می دونین تا کی ادامه داره؟

تا زمانی که یه سوژه ء جدید دیگه پیدا بشه .

آخه تا کی؟ تا کی می خوایم با مسایل اینطوری برخورد کنیم؟

تا کی باید وقتمون و زندگیمون و پای حرفهای خاله زنکی و سرک کشیدن تو زندگی همدیگه بگذرونیم؟

تا کی می خوایم نبینیم خوبیها رو ؟

ببندیم چشمامو نو روی واقعیت و تصورات خودمون و با یه من کینه و حب و بغض و حسد شخصی قاطی کنیم و به دیگران انتقال بدیم؟

به خدا واسه همینه که پیشرفت نمی کنیم .

چون دنبال محاسن نیستیم دنبال معایبیم.

یه دنیا حسن و خوبی یه نفر و با یه بدی یا عیبش سر به سر می کنیم و فاتحه!

تو رو خدا تو رو به علی قسم بیا سعی کنیم یه کم چشمامون و باز کنیم.

منظورم از تو توی نوعی نیستی. هممون حتی خود من . ما عادت کردیم تو خونمونه که هر چیزی و بزرگ کنیم .

ترک عادتم که می دونین موجب مرض است.

اما سعی می شه کرد.

پس بیا سعی کنیم یه کم چشم دلمون و باز کنیم. اون وقت وقتی دیدیم تفاوت خوبیها و بدیهای ناصر و دیگه یه کلام هم حرف نخواهیم زد.

حتی یک کلام.

هر کس بد ما به خلق گوید ما دیده به بد نمی خراشیم

ما نیکی او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم

والسلام.

جاوید ناصریا 


 برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(مطالب نوشته شده توسط گل مینا ) بر روی همین لینک کلیک کنید   

 

 

 

هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

  

 

برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید.  

نظرات 30 + ارسال نظر
هومن چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 17:49

سلام.
جدید و نو نوشتی من که خیلی خوشم اومد.
این طنزی که، تو نوشته ها بود جالب بود.
امیدوارم که همه خوبی های همو ببینیم واقعا.اما خیلی سخته.
به امید اونروز.
موفق و پیروز باشید

لاله چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 18:00

سلام گل قشنگم؛اول از همه چه عکس قشنگی گذاشتی فق العادهاست؛معصومیت.......همه چیز را از این چهره میشه خوند.من با حرفهای شما موافقم؛واسشون مهمه که حرف بزنن اصلا به عواقب حرفاشون فکر نمیکنن که شاید با آبروی کسی بازی بشه!!منتظر یه حادثه اند هنوز نفهمیدند اگر مرهم نیستند نمک پاش هم نباشند.
*****جاوید ناصریا*****

لاله چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 18:27

سلام گلم؛
سال جدید را در تقویم جدیدم بنام سال ناصریا ثبت کردم.نظرت چیه؟آغازی دوباره.سال ۱۳۸۶=سال ناصریا
******************************************************************************************************************************************
جاوید ناصریا ******* جاوید ناصریا ***** جاوید ناصریا*******
**********************************************

عالیه.
همیشه ایده های خوب و نو داری
جاوید ناصریا

الهام چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 18:55

نتوان گفت که این قافله وار میماند
خسته و خفته . از این خیر جدا میماند
این ره این نیست که از خاطره اش یاد کنیم
این سفر . همره تاریخ به جا میماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دلسیر ز هر دام رها میماند
میرسی آخر و افسانه وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه ها میماند
بی صداتر ز سکوتیم
بی صداتر ز سکوتیم
ولی گام خروش نغمه ماست که در گوش شما میماند
بروید ای دلتان نیمه . که در شیوه ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا میماند

بروید ای دلتان نیمه . که در شیوه ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا میماند...
او ماند با ماندگاریه جاوید و افسانه وا مانده ئ یاوه گویان خاله زنک هر روز منتظر داستانی دگر است تا دستش تهی نماند و بتواند زنده بماند.
*جاوید ناصریا*




پرند نیلگون چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 20:00 http://www.parnian7.persianblog.com

خیلی خوب نوشتی دوست عزیز
واقعا درسته ! باید از خودمون شروع کنیم . به خدا اگه بخواهیم خوب باشیم و از دیدن عیب و ایرادهای خودمون شروع کنیم یه عمر هم وقت کم میاریم . اون وقت اصلا نمی تونیم بریم پشت سر این و اون به درست یا غلط حرف بزنیم و از همه بدتر خودمونم یه چیزی بهش اضافه کنیم !
اگه هم می خواهیم این کارا رو ادامه بدیم و نمی تونیم ترک عادت کنیم ( چون از مرض احتمالی ش ترس داریم ) بهتره لااقل سوتی های شخصیتی خودمونو اصلاح کنیم که ضایع نشیم ......!
جاوید یاد و نام ناصریا !

مهران چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 21:21

در این زمانهءبی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست....
امروز ۴شنبه است ..بازم بارون ..
در جمع ما و این بغض بی قرار جای تو خالی عزیز دل...

لیدا چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 23:44

سلام
مینا جان خسته نباشی برای تمام زحماتی که میکشی.
اینم وبلاگ هنری آقای اسحاق احمدی
http://eshaghmusic.blogfa.com
موفق و پیروز باشی

پرند نیلگون پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 00:11 http://www.parnian7.persianblog.com

لاله خانوم حرف خوبی نوشت
خیلی خوشم اومد . می شه یه شروع باشه برای دور کردن اندوه که مث یه مانع می مونه ( بدون این که چیزی از واقعیت فراموش بشه یا عوض بشه ) و شروعی برای یاد گرفتن از ناصریا و ناصر ها !
شاد و پیروز باشید

sepideh پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:23

سلام مینای گلم خیلی عکس قشنگ و نازیه ماهه..........
الهی من قربون این خنده هاش برم . مرسی گلم ..........
عزیزم زیادی جرص نخور .... پیر میشی ها ولشون کن اینا یه مشت بیمارند دلشون می خواد به یه چیز گیر بدن و اونم کی بهتر از ناصر که اینقدر معصوم و مظلوم و پاکه.
خدا انشاءا... جوابتون رو بده آمین یا رب العالمین ........
مواظب خودت باش.

sepideh پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:27

این همه گفتم یادمون نره آخرش خودم یادم رفت، راستی :

************** جاوید ناصریا ***************
************** جاوید ناصریا ***************
************** جاوید ناصریا ***************
************** جاوید ناصریا ***************
************** جاوید ناصریا ***************
************** جاوید ناصریا ***************
************** جاوید ناصریا ***************
************** جاوید ناصریا ***************
************** جاوید ناصریا ***************
************** جاوید ناصریا ***************
اینم غلط املایی من. از این به بعد هر کی یادش رفت باید ۱۰ مرتبه جریمه از روش بنویسه. فعلاً بای

بهرام پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:35

ناصر همیشه تو دلای ما زنده میمونه ،‌ یاد و خاطره ش همیشه با ماست ، وقتی صداش تو گوشمون زمزمه میکنه ...
خداحافظی با ناصر معنی نداره ، تقویمای کاغذیتون و بذارید کنار ، چون یه روزی کهنه میشن ، اگه دوسش دارید این جوری دربارش حرف نزنید ،میدونم که دوسش دارید اما ناصر ترنم همه لحظه های امید بود و هست ،‌ این جوری به تقویم خاطره ها وصلش نکنید که کم کم فراموشش کنید و باورتون بشه که دیگه یه خاطره شد ، اون زنده میمونه ، باور کنید‌ ناصر یه خاطره نبود ، ناصر یه حقیقته ، حقیقتی که به یه حقیقت بزرگتر وصل میشه ، به اون فکر کنید ، پس پرواز را به خاطر بسپار ...
پرنده مردنی است ...
او زنده است و آرام به نظاره نشسته ...
جاوید ناصریا .

دوست عزیز این فقط یه عنوانه برای درد دل وگرنه
تا ابد
جاوید ناصریا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:02

سلام عزیزم...
مرسی که بهم خبر دادی...
راه اندازی این وبلاگ کار جالب و قشنگی بود...
از صمیم قلبم برای شما و ایشون موفقیت آرزو میکنم ...
شاد باشی مهربون...
قربانت

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:02

http://eshaghmusic.blogfa.com

لیدا پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:50

سلام مینا جان
خوشحال میشم وبلاگ منو لینک کنی
من وبلاگ دوستداران اسحاق احمدی رو به همه ناصریا ها عیدی میدم
موفق باشین
http://eshaghmusic.blogfa.com

سلام عزیزم
اگه خود ایشون اجازه دادند چشم حتما لینک می کنم.
جاوید ناصریا

الهام پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:01

نظر آقای بهرام قابل تامله...مینا منم موافقم که تیتر مطلبو عوض کنی...مثلا ناصر در سال ۸۵... یا هر چیز دیگری فکر میکنی شاید خاطره تلخ رفتن ناصر رو به یاد نیاره و حس کنیم با ماست و در کنارمونه...

الهام پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:56

میناجان بخاطر آهنگها ازت ممنونم...مخصوصا آهنگ نقش جمال که به نظرم بینظیره...آهنگی سراسر احساس- پاکی و سرشار از ایمان به خدا... این زمزمه های عاشقانست که بصورت آوای لای لایی خونده میشه .یه جور عبادت کردنه یه جور نوای عاشقانه که حتی نوزادی که تازه متولد میشه باید از طریق مادر در گوشش زمزمه بشه...و چقدر ناصر زیبا ادا میکنه این نجوای عاشقانه رو...

الهام پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 13:02

همه جا نقش جمال تو اکه گولم خا
همه جا وهم و خیال تو اکه گولم خا
همه جا جاذبه عشق تو ا که می کشی
او که درتو گوشمت خا که بگه گولم خا
یه روزی توکنج اشک دخت عاشق تومدی
یه روزی تو عمق خشم مرد صادق تومدی
یه روزی هم توی معصومیت اشک یتیم
یه زمونی هم توی دعا رو قایق تومدی
همه جا تویی به بییچه ای که گولم نزدی
مشت تو پیش مه بازن هنو گوام نزدی
همه جا تویی به بییچه ای که گولم نزدی
مشت تو پیش مه بازن هنو گوام نزدی
من متاسفانه بقیشو ندارم...

*جاوید ناصریا*



آیلین پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 13:21

صدای خنده های تو صدای سادگی تونه
ساده ترین قصیده ها تو چشمون سیاتونه
گل های خنده رو لبات گل های زندگی تونه
قشنگ ترین ستاره ها رو گنبد شباتونه
سلام مینا جان، مثل همیشه زیبا نوشتی و شاید حرف دل خیلی ها ولی به قول یکی از عزیزان باید از خودمان شروع کنیم.ما ایرانی ها علاوه بر محبت و عشق فراوان دوست داریم حاشیه سازهای موفقی هم باشیم.....حالا این کارمون خونه ی چه کسی رو ویران می کنه به ما که ربطی نداره....مهم اینه که در اون لحظه لذت بردیم.
با خواندن این پست حالم خیلی بد شد،دارم زار می زنم ولی به خودم می گم این حق ماهاست تا زمانی که هستن قدر نمی دونیم وقتی نیستن حسرت می خوریم.ما ایرانی های مرده پرست........
فکر کنم دیگه سکوت کنم بهتره........مرسی مینا جان دستت درد نکنه.می بوسمت،بای.

سعید پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 17:27

سلام
امان از شایعه امان از حرف مفت امان از آدمهای وراج
تا هستی باید نگران حرف مردم باشی کج نری راست نری که مردم حرف در نیارن وقتی ام که رفتی باید نگران خانوادت و اطرافیان باشی که با شنیدن چرت و پرتهایی اینچنینی دلشون می شکنه.
البته این بیشتر مختص آدمهای معروف و محبوبه اما آدمهای عادی هم از این قائده مستثنا نیستن.
خدا به راه راست هدایتمون کنه.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 17:52

این کامنت رو من تو وبلاگ هنری اسحاق دیدم اینجا چیکا میکنه ؟
((((((((((((((((((((((((((((سلام عزیزم...
مرسی که بهم خبر دادی...
راه اندازی این وبلاگ کار جالب و قشنگی بود...
از صمیم قلبم برای شما و ایشون موفقیت آرزو میکنم ...
شاد باشی مهربون...
قربانت)))))))))))))))))))))))))))))

والله من بی تقصیرم من فقط تایید کردم

گل مینا پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 18:21

اسم مطلب آخر سال و به جای خداحافطی با ناصر گذاشتم

***جاوید ناصریا***

لاله پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 19:32

سلام گلم خسته نباشی:
اموز روز بدی بود آخه هزکار میکردم وبلاگ باز نمیشد و ارور میداد.نمیدونم چرا.خیلی ترسیدم.اما الان باز شد.فدات
*****جاوید ناصریا*****
*****جاوید ناصریا***** *****جاوید ناصریا***** *****جاوید ناصریا*****
*****جاوید ناصریا**********جاوید ناصریا**********جاوید ناصریا*****

ا -م پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 20:00

هیچ کس نخواهد توانست به صورت خورشید خاک بپاشد و به رخسار خورشیدیان نیز.
جاودانگی را هیچ سلاخ بی رحمی قادر به ذبح نیست حتی اگر سپاه بیشمار یزید را تحت فرمان داشته باشد.
ذره ای عشق به جمال و کمال مطلق کافی است تا جاودانه باشی و کیست که عشق ناصر ما را به انوار تابناک هستی منکر باشد؟
اصلا هنر انوار آسمانی ما ُ حمایت بی چون و چرا از عاشقان دلسوخته ی خویش است...
پس ما نگران نیستیم چون ناصر خدا دارد یعنی همه ی خوبان چنینند و کلام هر کس بیانگر درون مایه ی خویش است و پیش از هر چیز علم شخصیت خود انسان است . اگر زیبا گفتند پس زیبا سیرتند و اگر زشت ُ پس روح خود را عرضه کرده اند.
.
.
.
شب جمعه است و یادش را با فاتحه ای گرامی می داریم.

مهران جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:05

آی گل یخ آی گل یخ
زمستونم بارشو بست
طلسم زمهریر شب
تنها به دست تو شکست
تو یاد دادی به این صدا
که سر بده ترانه رو
تویی که زنده می کنی شعرهای عاشقانه رو
از منو تو گذشت عزیز به شب بگو آفتابی شه
ستاره رو سرم بریز به شب بگو آفتابی شه
آی گل یخ با تو میشه
دل به ترانه ها سپرد
با تو می شه ستاره بود
همیشگی شد و نمرد
وقتی که تو کنارمی
تازه منو من می بینم
آفتاب و مهتاب نمی خوام
این شب و روشن می بینم
از منو تو گذشت عزیز به شب بگو آفتابی شه
ستاره رو سرم بریز به شب بگو آفتابی شه
آی گل یخ با دست تو در های بسته وا می شن
وقتی که تو پیش منی
گمشده ها پیدا می شن
قناری تو کنج قفس
پرواز رو معنا می کنه
برای دیواری که هست
پنجره رو وا می کنه
از منو تو گذشت عزیز به شب بگو آفتابی شه
ستاره رو سرم بریز به شب بگو آفتابی شه
ای گل یخ ای گل یخ ناصریا وارد شده است...
روحت شاد عزیز دل..

گل مینا جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:28 http://htt

امروز ۳ساعت طوفانی و گذروندم از ساعت ۷ تا ۱۰ صبح وبلاگم بسته شده بود و من اونقدر نا امید شده بودم که داشتم دق می کردم خیلی گریه کردم حالی داشتم انگار که ناصر و یک بار دیگه ازم گرفتن اما الان طوری خوشحالم که انگار دنیا رو بهم دادن وااااااااااااااااااااااااااااای به خدا باید قدر اینجا رو بدونیم...............................
بدونیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

sepideh جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:12

سلام بچه ها !!!!
صبح می خواستم برم کلاس گفتم بذار قبلش برم ببینم کسی On نشده که دیدم فقط مینا بود دیدم مینا کلی گریه کرد، بهش گفتم که چی شده با گریه همش می گفت که بیچاره شدیم ناصرمون دوباره کشته شد گفتم مگه چی شده ؟ گفت که web ناصر رو پاک کردن! من رو میگین داشتم دیوونه میشدم آب یخ رو روی سرم خالی کردن! داشتم دیوونه میشدم بغض کردم..... رفتم خودم چک کردم دیدم پیغام داد وبلاگ مورد نظر در سیستم بلاگ اسکای موجود نمی باشد. داشتم کامل دیوونه می شدم. اومدم برم سر کلاس گفتم ولش کن، حالم اصلا خوب نبود، داشتم دیوونه می شدم، کارتم هم تموم شده بود رفتم یک کارت گرفتم و اومدم همینکه داشتیم با مینا عزاداری می کردیم یکهو مینا گفت باز شد! گفتم: چی ؟ گفت: اومده !!!!!! وب ناصرمون باز شد !!!!!! باورتون نمیشه بچه ها که چقدر مینا گریه کرد، همش اشک شوق می ریخت منم اشک تو چشمام حلقه زده بود که این دختر چطوری با عشق داره این همه زحمت میکشه!!! بچه ها نمی دونین چقدر سخت گذشت بهمون. خدا کنه همیشه زنده باشه و برای ما این وب رو نگه داره مطمئنم که اگه خدای نکرده یک روزی بیاد که این وب نباشه هممون دیوونه میشیم. خیلی لحظات سختی بود !!!! خدا رو شکر که اون موقع نبودین وگرنه دیوونه می شدین.

یادمون نره :

**************** جاوید باد ناصر ******************

بانوی شبنم پوش جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:35 http://http://banooye-shabnampoosh.blogfa.com/

مینا جونم خیلی قشنگ بود. ولی چه فایده؟ کسایی که باید این مطالب و بخونن ، توی جمع ما نیستن . شاید اگر این مطالب و می خوندن یه کم به خودشون می اومدن . برای همشون متاسفم .

شیوا» یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:29

شیوا یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:41

مینا گلم

چه احساس رضایتی دارم بعد از چند روز دوری و دلتنگی
خیلی زیبا نوشتی عزیز دل

مینایم : بهت تبریک میگم ؛ به هنرت و موفقیتت
میبینم که دوستان جدیدی هم اضافه شدند
علیرغم نگرانی روزهای گذشتم که مبادا روزی کسی نیاد

پس
************

جــــــاویــــــــد نــــــاصـــــــــریـــــــــا

************

مهدی یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:55

چه جوری ناصر رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد