. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

گزارشی از مراسم چهلم و یا یابود ناصرعبداللهی در تهران

بعد از این که یکی از دوستان کامنت گذاشت و اعلام کرد فردا برای ناصر مراسم یادبود برگزار می شه با آوای نکیسا تماس گرفتم و اونا این خبر و تایید کردند.

گویا آوای نکیسا این مراسم و ترتیب داده .

زمان مراسم: فردا یک شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۵ ساعت ۴ تا ۶ فرهنگسرای کانون

آدرس: تهران خیابان ولی عصر بالاتر از شهید بهشتی خیابان ابن سینا خیابان شایان پارک شفق فرهنگسرای کانون

منتظر دیدار تک تکتون هستم.

 -----------------------------------------------------------------------------------------------

مراسم یادبود ناصریا یک شنبه 29 بهمن 85 تهران فرهنگسزای شفق

مراسم چهلم ناصریا در تهران

مراسمی بود ساده و محقر اما صمیمی و دوستانه

انجا چیزی نداشت جز

و کسانی  در این مراسم شرکت کرده بودند که قلبشان مملو ء از مهر ناصریا بود.

مجری برنامه محمود شهریاری بود و مثل همیشه اجرایش خوب.

واحدی نیز آمد و خاطره سفرش به بندر عباس و ابو موسی را تعریف کرد و بعد فیلم ضبط شده ناصر را پخش کردند که مربوط به اولین نمایش تلویزیونی او بود در سال 74 و آهنگی بود برای آقا ابوالفضل عباس.

دو نفر از نوازنده های گروه ناصریا به نامهای مهران سراجیان و بابک بروجردی چند قطعه بدون کلام از کارهای ناصرو اجرا کردند که خوب غم انگیزترینشان قطعه ناصریا بود

اهورا ایمان شاعر معاصر و همکار ناصر در بوی شرجی از او گفت و گفتند کسان دیگر نیز چون او.

اما جدی ترین حزن مراسم زمانی بود که رضا صادقی خواننده جوان و محبوب بندرعباسی بعد از کمی صحبت کردن در مورد ناصر و جاودانگی او و همچنین انتقاد از مسئولان به دلیل ندادن مجوز آلبوم ناصر پیش از رفتن او گفت :حالا دیگر مجوز این آلبوم به چه درد او می خورد؟

رضا صادقی در مراسم چهلم ناصر در تهران

و بعد  قطعه خداحافظ را برای ناصر خواند

خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام...

اگه گفتم خدا حافظ نه این که رفتنت سادس نه این که می شه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ به شرطی که نبندی دل به رویاهام بدونی بی من و با من همینه رسم این دنیا...

و بعد با صدایی مملو ء از بغض گفت و این ترانه رو هم می خوانم برای استادم و ماندگارترین صدای ایران

و بعد خواند

نارد ز یادم اون لحظوونی که با تو بودم و ...

صدای گریه ...

و بعد پخش شد همین آهنگ با صدای ناصریا و باز هم اشک و باز هم بغض...

و اما نیلوفر لاری پور نیز اشعاری برایش خواند و مهرداد نصرتی نیز دوقطعه محذون را برایش اجرا کرد.

و در انتها نیز آهنگ دعای ناصر با صدای اسحاق احمدی پخش شد و حسن ختامی بود برای این مراسم ساده اما بی ریا و پر مهر.

در این مراسم هنرمندان دیگری نیز حضور داشتند از جمله علی لهراسبی مجید اخشابی مهدی مقدم یاور اقتداری فرشید نوابی شهرام امیری بنیامین مجید رضا زاده علی سرشار اکبر آزاد داریوش شهریاری کیارش مهران سراجیان عبدالجبار کاکایی حسین متولیان فرهاد جواهر کلام و...

بماند که در مورد این مراسم و زمان برگزاریش نه تنها مطبوعات و رسانه ها چیزی نگفتند بلکه حتی فیلمبرداری از مراسم نیز انجام نشد!!!

و چیز دیگری ندارم بگویم جز بغض.

و این که کاش ناصریا نمی رفت.

راستی یادم رفت بگم! با وجود این که اطلا ع رسانی نشده بود و به قول آقای شهریاری اکثرا اس ام اسی اومده بودند اما سالن پر بود و کسانی مثل رضا صادقی هم سر پا مونده بودند!

که البته بعدا یکی جاش و بهش داد.

و خیلی از بچه های وبلاگ هم بودند که من از دیدنشون واقعا خوشحال شدم!

یکی از دوستداران ناصریا و دوستان ما از اصفهان خودش رو به این مراسم رسوند.

دیدن قلبهای مهربان و عاشق شما در این مراسم بهترین خاطره ء من از این مراسم بود.

 



عشق .. مهر و صفا .

هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟  

  


برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(مراسمها ) بر روی همین لینک کلیک کنید 

 

>>>برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید<<<

نظرات 54 + ارسال نظر
الهه چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:25

سلام به همه دوستان امروز مورخ ۲۳/۳/۸۶ نمی دونم چرا نمی تونم جلوی اشکمو نگه دارم خیلی دلم برای ناصر عبدالهی و صداش تنگ شده هرچی آلبوم هاشو گوش می کنم احساس می کنم صداش تغییر کرده چرا دیگه توی گوشم اون آهنگ همیشگی را نداره دلم تنگه . بیادش همه فاتحه بفرستید . مرسی

حسین متولیان سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 23:53 http://botgar.persianblog.com

سلام دوست خوبم... یعنی تو دوست ناصری اگه براش دلتنگی... خوشحالم که دو سه ماه مونده به سالگردش اینجا رو دیدم... و از دوستی با شما خوشحال... دوست دارم بشناسمت...

حسین رحمانی شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:09 http://www.hossien128.blogfas.com

سلام خانم مینا
دویاره مجالی شد که به پست های قبلی وبلاگ سر بزنم و دوباره زخم کهنه ام سر باز کند و افسوس بخورم از اینکه چرا ناصر را در زمان حیاتش نشناختم.
مجددا از شما خواهش می کنم که هر جوری که شده سعی کنید این آقای واحدی رو پیدا کنید. من هم تلاشم رو می کنم.
ببینید. من خیلی دنبال اون فیلم اولی که از ناصر تو برنامه صبح بخیر ایران پخش شد هستم. اون روز یادمه. من کلاس اول دبستان بودم و داشتم آماده می شدم که برم مدرسه. بعد یه صدای خیلی زیبا داشت قطعه یا فاطمه رو اجرا می کرد. ولی چون باید می رفتم مدرسه نتونستم کامل گوش کنم. ولی وقتی برگشتم خونه، تو خونه و فامیل و همسایه ها همه صحبت از جوانی بود که به زیبایی چند قطعه را در رثای ائمه خوانده بود و همه را متحول کرده بود.
بخدا من شب و روز ندارم تا اینکه اون برنامه رو پیدا کنم. به نظرم آرشیو با وجود این فیلم خیلی پربار تر و کامل تر میشه.
تمنا دارم که خواهش این برادر کوچکتر را اجابت کنید و دنبال پیدا کردن این فیلم بیفتید. این فیلم رو فقط می شه از آقای واحدی گرفت.
نمی دونم چرا وقتی میام پست های اولی وبلاگ رو بخونم یه آتشی تو وجودم می افته که تا چند ماه ادامه داره. باور کن که دیگه قلبم توان تحمل مظلومیت ناصر رو نداره. ای کاش حداقل اشکی جاری می شد و کار تموم می شد. اما گویا اشکی که چشم دل می ریزد محرک آتش است نه خاموش کننده ی آن. افسوس می خورم. افسوس. افسوس از اینکه یکی دو ماه بعد از مرگ ناصر تازه منتوجه قضیه شدم. افسوس می خورم که تا قبل مرگش فقط کاست دوستت دارم رو داشتم.
هیچ وقت یادم نمیره. بهمن یا اسفند 86 بود که دیدم یه فروشگاه سی دی تو مترو یکی از کنسرت های ناصر رو گذاشته و یه مردی با یه چهره ی شاد و نورانی داره ای دوست رو می خونه. اونجا بود که دلم براش شکست و گفتم خیلی حیف شد. چند روز بعد از آن قضیه هم از باشگاه خبرنگاران جهان مطلع شدم که ناصر رو کشتند.
افسوس می خورم که چرا زودتر با شما دوستان ناصر آشنا نشدم. چقدر زندگی مرا درگیر خود کرده بود.
افسوس می خورم که چرا اینقدر مصاحبه ی آقای چاووشی را به تعویق انداختم. چرا همان سال اول اقدام نکردم. شاید اگر آن موقع انجام می شد از تبیان هم حذف نمی شد و الان از ناصر می نوشتیم و او را بیشتر از حال به مردم معرفی می کردیم. افسوس می خورم که به جذبه ی ناصر توجه نکردم. او من را در آلبوم دوستت دارم به خودش جلب کرد اما صد حیف که به دنبال آلبوم های دیگر از او نرفتم. افسوس که سوگ سهراب را بعد از مزگ او شنیدم.
این چه حسی است که تا ناصر لب به خواندن می گشاید دل یک باره آتش می شود.
افسوس می خورم که در شعر های او تامل نکردم و حرف دلش را نشنیدم. به یاد دارم آن روزی که نزدیک های ساعت 12 شب در برنامه پنجره آمده بود و داشت نازتکه و نقش جمال را می خواند. افسوس می خورم که چرا پوستر حوای حوا را دیدم ولی درک نکردم که این اعلامیه ی مرگ خود ناصر است که به ئست خودش چاب شده.
این چه دردی است که هر روز به دنبال ترانه ای جدید از ناصر هستم. چرا از صدای ناصر سیر نمی شوم.
آنچه که گفتم درد دلی بود که هیچ کس را در بین اطرافیانم نیافتم که آنها را به او بگویم . ناچار به این وبلاگ امدم و درد دل هایم را گفتم.
دیگر اشک مجال نوشتن را نمی دهد....

خزان سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 19:42

سلام مینا خانم.. باز هم بعد از شش سال شوع کردم به خوندن این صفحه نظرات.. وای خدا چقدر غمگینم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد