. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

چهل روز گذشت...

چهل روز گذشت

ظهر روز چهارشنبه ۲۹ آذر ۸۵ ناصریا رفت پر کشید . 

 

چهل روز گذشت بی آنکه باور کنیم او دیگر نیست.

ناصریا صدای گرم جنوب.

بی آنکه باور کنیم دیگر نخواهد خواند.

آری او دیگر نخواهد خواند صدایش را در گلو شکستند و بغضش را به خون نشاندند.

 

گریه شیون فریاد اشک آه حسرت چه سود؟ آیا ناصریا باز خواهد گشت؟

چرا آن وقت که تنها بود برای تنهاییش نگریستیم برای غربتش برای مهربانیش برای پاکیش برای اندوه در گلو نشسته اش ؟

چرا آنوقت که می خواند

  اگر داغ دل بود ما دیده ایم      اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیلست آورده ایم         اگر داغ  شرط است ما برده ایم

چرا آنوقت نفهمیدیم ناصر داغ به سینه دارد .

داغ به جگر دارد.

 داغ غریبی داغ تنهایی داغ...

 

خاک ناصریا (شب اول)

فرزندان جوانش را ببین غمشان را دردشان را که خواهد فهمید؟

که خواهد فهمید داغ از دست دادن  پدری جوان را؟

پدری که شاید اگر می ماند و به ستم او را اینچنین راهی آسمانها نمی کردند سالها می ماند و می خواندو...

که می داند چه می کشند؟

از چپ:نوید و نامی عبداللهی فرزندان ناصریا  در مراسم تشییع در تهران 

چه بگویم؟ مرثیه پرواز ناصریارا؟آیا زبان و کلمات قادرند غم رفتنش را به تصویر بکشند؟

با همهء بی سر و سامانیم باز به دنبال پریشانیم

طاقت فرسودگیم هیچ نیست در پی ویران شدنی آنیم

ماهی بر گشته ز دریا منم تا تو بگیری و بمیرانیم

ناصریا ادنیا دلت بریده...

 

خدایا چرا این غم کهنه نمی شود چرا چون نیشتری قلبم را می شکافد چرا هر بار که به  چشمان مهربان ناصریا نگاه می کنم اشک بر روی گونه هایم می چکد و تمام وجودم را غم می لرزاند.

چهل روز گذشت چهل روز غم درد اشک بیتابی و بی قراری اما ؟؟‌؟

وقتی بارون می باره تو غبار جاده ها وقتی هر خاطره ای تو رو یادم میاره

وقتی توی آیینه خودم و گم می کنم می دونم که لحظه هام رنگ آبی نداره

تازه احساس می کنم که چشام بارونیه پشت این پنجره ها داره بارون می باره 

 

و واقعیت چیزی بیش از این نیست ما دیگر ناصر عبداللهی را نداریم ناصریای مهربان ما رفت

نه دیگر او را نداریم نداریم نداریم ..و

 چهل روز گذشت...

مراسم چهلم ناصریا نیز روز دوشنبه بر سر مزار ایشان انجام شد و از هنرمندانی که آنجا حضور داشتند می توان از رضا صادفی و اسحاق احمدی یاد کرد.  


 برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(مطالب نوشته شده توسط گل مینا ) بر روی همین لینک کلیک کنید   

 

 

 

هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

  

 

برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید.

 

نظرات 19 + ارسال نظر
سعید یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 20:35

دلم لرزید مینا خانوم اشکم و در آوردی حیف ناصریا

فاطمه یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 21:16 http://bikhyal-baba.blogsky.com

من که هنوزم باورم نمیشه...نمی تونم ..نه ناصر عبداللهی بی نظیر ما رفتنی نبود...گریه های دخترشو می فهمم چون میدونم مرگ پدر عزیز برای یه دختر یعنی چی؟

ولی ....هنوزم حس می کنم یه آهنگ جدید داره میسازه....مثل یه روز از همین روزا روی شب پا می زارم
روی قالب لحظه ها عکس فردا میزارم...

تا که خوب بشه زخمهای دلواپسی
عشق مرحم می کنم روی زخمها می زارم

ناصریا همیشه با صدای گرم جنوبیش برای من که یه شمالی هستم باقی ماندنیه

sepideh دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 00:33

سلام مینای گلم
خوبی
مرسی بابت این همه زحمت و تلاش
خیلی حالم گرفته شد کاشکی ما هم امشب تو بندرعباس بودیم ................ اصلا کاشکی هیچوقت اینطوری نشده بود............. خدا لعنتشون کنه.

ناصریا دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:07 http://p-m-c.blogfa.com

سلام مینا خانم.

مرسی از زحمتی که می کشی.

موفق باشی . ناصریا

vida دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:22

مرسی مینا جان از این که این همه زحمت می کشی. واقعاْ که جیگرمون آتیش گرفت با این عکسا. مخصوصاْ عکس سوم و چهارم که دیگه ...


یه روز دلم گرفته بود مثل روزای بارونی
از اون هواها که خودت حال و هواشو میدونی
اگه بشه با واژها حالمو تعریف بکنم
تو هم منو شعر منو با همه حست می خونی
یه حالی داشتم که نگو یه حالی داشتم که نپرس
یه تیکه از روحمو من جایی گذاشتم که نپرس
یه جایی که می گردم و دوباره پیداش می کنم
حتی اگه کویر باشه بهشت دنیاش می کنم
اسم قشنگ شهرمو تو می دونی چی می ذارم
دونه دونه کوچه هاشو به اسمای کی می ذارم
آخه تو هم مثل منی مثل دلای ایرونی
وقتی هوا ابری میشه حال و هوامو میدونی

فاطمه دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 14:08

مینا خیلی داغونم ... احساس میکنم تو میفهمی داغونم یعنی چی؟...مینا دلم میخواهد داد بزنم .. فریاد بزنم.. کاش خدا نفس منو میگرفت اما نفس اونو بر می گردوند.. این شبا اگه قطره های اشکام خلوصی داشته باشند برای حسین ثواب قطره قطره اش را هدیه کردم به او ..اون هم لایق تر از منه و هم محتاج تر...چشمانم از فرط گریه می سوزد ...اما باز دلم گریه میخواهد... مینا اون عشق و روح من بود که رفت ..و من دیگه نه عشق دارم نه روح ..کاش یه نفر پیدا بشه درد دل منو بفهمه....

گل مینا دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 16:33 http://adambarfi1.persianblog.com

به خدا فاطمه حالتو می فهمم منم حالی بهتر از تو ندارم امروز از صبح که چشمام و باز کردم همینطور دارم اشک می ریزم تا الان خدا به حق آقا ابوافضل به ما صبر بده به ناصزیا رحمت

هومن سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:38

چه بگم بی که بگم مه؟
که بی تو با مه چه بودن؟
خدایش بیامرزد.
مینا عکسا خیلی هنرمندانه و گیرا بود و کلام تو اونارو کامل کرده بود.
به قول استاد بهمنی کاش ما هم موقع رفتن
با این استقبال بریم.
ناصر افسوس رفتی ولی کاکام ایقد انهادنو رفتی که سالها ابو از خوبیوت بگی.ای گپ مه نن،گپ همن.حتی دوشمنوت کاکا حتی دشمنوت!!!


خسته نباشی که اینقد زحمت میکشی مینا جان.
ببخشید که من بندرعباسی نوشتم.
شاید حرفایی بود که امروز باید سر خاکش بش میگفتم ولی انگار قسمت نبود امروز اونجا باشم.
عکسها و متنت مینا جان خیلی خوب بود.
ان شا الله روز به روز به اون عشق حقیقی که ناصر دریافت اونو نزدیکتر بشی.


مهدی سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:51 http://WWW.LOBOV.BLOGFA.COM

چه زود گذشت..راحت شد..روحش شاد

شیوا چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:36

یه چهارشنبه دیگه هم اومد
بازم هوا ابریه
دلش خیلی گرفته
انگار اونم فرق چهارشنبه های ما رو با بقیه روزا میدونه
گاهی گریه میکنه و بارون خیسشو نثار دل تنگ ما
گاهی شاید مثل من
میبینه واسه ناصر باید خوشحال باشه تا ناراحت
که اون راهی رو رفت که معلوم نیست من آیا اصلا بتونم برم؟؟
بعد دوباره گریه میکنه
مثل من
اما اینبار نه برای رفتن ناصر
که برای از دست دادنش
برای اینکه اونم شاید مثل من تا بود ازش یاد نگرفت
چهار شنبه های تلخ پشت سر هم میان
بدون آوردنی از دلیل رفتن
کاش میشد فهمید
کاش میشد مثل او بود

نامش جاوید یادش گرامی

vida چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 17:55

سلام دوستان.
امشب ساعت ۱۱.۳۰ کانال MITV برنامه کافه ترانه رو حتماً ببینید. دومین قسمت مراسم ناصره.
تکرارش هم فردا ساعت ۱۱.۳۰ صبح هستش
روحش شاد و یادش گرامی....

[ بدون نام ] چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 18:21

و باز هم چهار شنبه ای دیگر و باز هم ما بدون ناصر

بانوی شبنم پوش پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 13:25

روحت جاوید و صدایت ماندگار

الهام یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:45

الهام یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:48

..................................................................................................................................................... دلم میخواست این خطوط تا ابدیت میرفت.... فوق العاده بود مخصوصا عکسها....اعتراف میکنم که از وقتی ناصر رفته دنیل پیش چشمام از اونیم که بود کوچکترو پستتر و بی ارزشتر شده.... مینا جان ممنونم عالیه....

لاله یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 16:37

سلام مینای گلمخسته نباشی و دستت درد نکنه.مینا جان تو این عکسها اون خانم با چادر عربی کیه؟آخه در مراسم ناصر هم خیلی بی تابی میکرد.اگرممکنه معرفیشان کنید.از نازنین هم اگر عکسی دارید بذارید مرسی.فدات

والله نمی دونم اما یکی از دوستان پرسیده بود شما خواهرشی ایشونم گفته بود نه اما مثل خواهرش بودم

لاله یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 16:53

سلام گلم امروز فیلم تشییع جنازه ناصر عزیزو نگاه میکردم صحنه ای که کفن ایشان رو دیدم واقعا منفلب شدم با خودم گفتم ایکاش زمین بداند چه جواهر گرانبهایی رو درون سینه اش گذاشتند .

لاله دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 17:50

سلام عزیزم ممنون از جوابت و زحماتی که میکشی هر روز بهت سر میزنم حس میکنم هر دفعه حر ف تازه ای از عزیز از دست رفته ام داری .موفق باشی فدات

لاله دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 19:39

سلام گلم باز یه سوال دارم تورو خدا فکر نکنی من فضولم:خانمی که تو عکیسهای قبلی نینا را بغل کرده کیه؟فدات بشم که خیلی گلی خدانگهدار وجود عزیزت

همسر ناصریا(فاطمه فهیمی مادر نینا)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد