حیفم اومد این مطب و از آدم برفی به اینجا انتقال ندم آخه از قدیم می گن آنچه از دل بر آید بر دل نشیند
این مطلبم از دل نوشتم امید است بر دل نشیند.
همه چیز سرده و سنگین.
این روزا آسمون دلم بدجوری ابریه .
یه جورایی به خودم او مدم و این که کی اعتقاداتم و گم کردم؟
وقتی می بینم آدمی مثل شادروان ناصر عبداللهی یه هدف و انتخاب میکنه و مثل یه مرد واقعی پای اعتقادش می ایسته و در راه عشق خدا و علی و خاندانش از همه چیزش می گذره و حتی در نهایت جونش و به راه هدفش می ده دلم بد جوری می گیره و با خودم می گم او کجا و من کجا؟
واقعا ما چقدر خدا رو شناختیم؟ چقدر دوسش داریم و به خاطرش چه کارهایی حاضریم بکنیم؟از چیمون حاضریم بگذریم؟
الحق که ناصر فقط یک خواننده یا هنرمند نبود او یک مرد بود یک مرد واقعی که در راه عشق به علی چه ها که نکرد.چقدر عذابش دادند چقدر تهدیدش کردند حتی زندگی خانوادگیش رو مختل کردند اما او دست بر نداشت و با صدایی رسا فریاد زد لااله الا الله علی ولی الله...و صدای او دل هر که را که ذره ای علی را می شناخت لرزاند و دشمنانش...چه نا جوانمردانه و به نا حق و چه نکبت بار او را راهی آسمانها کردند جای که البته همیشه آرزویش را داشت و به عشق خدا بود که می خواند نازکته و نازکته...
نمی دونم چی بگم بغض راه گلو م و بسته نفسم تو سینه تنگ شده ۳۷ روزه که این حال و دارم و البته می دونم که باید فقط از او یاد بگیرم و غصه خوردن تنها کافی نیست اما افسوس که نمی تونم غصه نخورم برای مردی که او را غریبانه کشتند.
دست تکون دادن آخر توی اون کوچه ء خلوت بغض بی وقفه آواز گریه های بی نهایت ...گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم تکیه دادم به غرورم تا دیگه از پا نیفتم... و چه غریبانه خوانده این آواز را ..آخرین خدانگهدار...
برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(مطالب نوشته شده توسط گل مینا ) بر روی همین لینک کلیک کنید
هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟
برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید.
اون موقع هم از این پست خیلی خوشم اومده بود .
امیدوارم خدا روحشو غرق آرامش و رضایت بکنه و به ما هم کمک کنه تا مث او ماندنی بشیم !
موفق باشی دوست عزیز
خبرای مراسم ۴۰ یادت نره مینا جون
باشه دوست عزیز خبری از مراسم چهلم شد توی همون پست می نویسم
الهی بمیرم . خیلی قشنگ بود .
باز هم بنویس مینا جان .
موفق باشی عزیزم
گذشتی از شب قصه
گذشتی از شب آواز
نه از ستاره شنیدی
نه گفتی از تب پرواز
نه گفتی از شب گریه
نه گفتی از من بی تو
در این حضور خیالی
چگونه ماندن بی تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
مولا علی در حکمت ۱۱۱ نهج البلاغه فرموده است:
اگر کوه مرا دوست داشته باشد متلاشی می شود و فرو می ریزد.
ناصر ما عاشق مولایش و مولایم و مولایمان علی بود
او نیز مثل خیلی از همکارانش می توانست فقط به دنبال اهداف دنیوی خوانندگی باشد ولی روح او بزرگ تر از اینها بود و به راستی که محبت علی و اولاد پاکش در دل هر کس ریشه دوانید او را از زمین می کند و به بالا میبرد و ناصر پرواز نکرد مگر با ؛یا فاطمه بنت نبی؛ و ؛علی ای احمد ثانی؛
می گفت که برای برکت وجودم در هر کاستم برای اولیا و معصومین خواهم خواند و بر عهدش ایستاد و معجزه یا ماندگارش را نیز با مهر علی و زهرا جاودانه کرد.
او در آخرین روزهای عمرش می دانست که علی و زهرا تنها دستگیر او خواهند بود و برای آن دو بزرگ بی همتا یکجا بانگ عشق سرداد.
نه اینکه ناصر به خاطر رفتنش عزیز شده باشد ، او بزرگ و پاک می اندیشید و بی ریا.
چند صباحی که با او افتخار همنشینی و همصحبتی را داشتم ، براستی دوستدار ائمه ی اطهار بود.
بارها و بارها یا فاطمه را برایم می خواند و همیشه گوشه ی چشمش و چشمم لبریز اشک می شد چرا که از سر جان می خواند.
می گفت که به خاطر ارادتم به مولایم علی بارها تهدیدم می کنند و گاهی فرقه ای مرتدم می خواند و گاه قصد جانم را می کنند. می گفتم برگرد و همین جا بمان اما پس از نگاهی معنی دار و جاری اشک می گفت که نه ، راه من پر هزینه است و هزینه اش را خواهم پرداخت و چه زیبا و عاشقانه هزینه داد.
ناصر ما آمده بود تا پاپ معنوی را برویاند که رویانید.
چه کسی می تواند منکر خروش معنویت در آثار آسمانی ناصر باشد؟ و این همه رشد و پیشرفت و محبت مردم جواب اولیا خدا به عشق بی ریای اوست.
سجاده آب نمی کشید ولی نمی توانست عشقش را پنهان کند.
.
.
.
.
و... دریایی درد دل و خاطره و کلام ناگفته است که نه این جا مجالش است و شاید نه جای دیگر.
به زودی خداوند پرده از اسرارش بر خواهد داشت تا روسیاهی بر ذغال بماند و روسفیدی از آن نور.
ناصر عزیز به این شعر حقیر خیلی علاقه داشت و همیشه می گفت که این شعر و شعر استاد بهمنی به من آرامش می دهد و من آن را تقدیم می کنم به دوست دارانش:
بر لوح جان نام تو را من می نگارم
و آنگه دل خود را به دستت می سپارم
از بس برای من عزیزی ناز دلبر
نامهربانی را هم از تو دوست دارم
پیداست از چشمت که من را دوست داری
حتی کلامی را جز این باور ندارم
امشب دو چشمم پر شد از مفهوم باران
از بس که هم ؛شیدا؛یت و هم بیقرارم
روحش و روح تمام علویون شاد.
خداحافظ
نامهربانی را هم از تو دوست دارم
کاش تا بود قدرش و می دونستیم حیف که پرید به قول شاعر پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است
واقعا قشنگ مینا جان.
مرسی مرسی و باز هم مرسی.
امروز وقتی عزاداری میکردم ناخود آگاه یاد ناصر افتادم آخه چهلمش فرداست.و یه جورایی دلم کباب شد.فردا بندرعباس چهلم ناصر عزیز.
مینا جان خسته نباشید.
سلام
آخه چی بگم ...
چی بگم از این غم بزرگ که رو سینه های ماست ...
داغ ناصر برای همه هوادارا سنگین بود ...
خدایش بیامرزد به حق همون کسایی که برایشان اواز میخواند ...
ناصر ان شا الله در رضوان خداوند متعال که برایش نازتکه را میخواندی ،یا فاطمه بنت نبی و احمد ثانی رو برای صاحبان این ترانه ها بخوانی عزیز دل...
سلام
بازم حرفای قشنگ بازم جمله های زیبا
خیلی زیبا حرف دلم رو که خوب نوشتن رو بلد نیست به نگارش در اوردی.
گل مینا عزیز لطفا اگر از مراسم تهران مطلع شدی ما رو هم مطلع کن شاید حضور درچنین مجلسی کمی تسکین دهنده باشه
بازم از همه خوب گفتنا و خوب نوشتنات ممنون
بچه ها زنگ بزنید آوای نکیسا بپرسید.
شماره تماس آوای نکیسا :
۳۳۹۰۲۰۴۸ - ۰۲۱
مینا داغونم .... حالم اصلا خوب نیست ... این روزا یاد یه شعر قدیمی افتادم و با خودم زمزمه اش می کنم ...
چهل روزه که بوی گل نیومد ......
صدای ناله بلبل نیومد.....
برید از باغبان گل بپرسید...
چرا بلبل کنار گل نیومد...
این شعر آتیشم میزنه ... مینا چهل روزه که دیگه صدای ناله بلبل نمی آید ...چهل روزه .... صداش .... نگاهش ...
چهل روزه .. کی میفهمه..........
من ناصر عبدالهی رو خیلی دوس داشتم
همین طور محمد علی بهمنی رو
حالا کی می خواد مثه ناصریا شعرای بهمنی رو بخونه
هیشکی
من جزوه اونای نیستم که چون مرد واسم مهم شد
از همون اولش ناصر رو دوس داشتم . شاید خیلی بیشتر از شما
شاید
اما حیف
حیف گاهی آهنگاش رو می زارم گریم می گیره
آهنگ منو ببخش
و ...
دو تا چشم بی تکلف ، یه صدای خشک زخمی
یه نگاه بی ستاره ، دو تا دست پینه بسته
دو تا پای خردُ خسته که دیگه ... رمق نداره
از سر صبح تا دل شب می پیچه صدای گاری
تو گوش کر خیابون توی گرما زیر آفتاب
توی سرما زیر بارون ، سر چهار راه دور میدون
ریش تون مثه یه بره است ، سر به زیرُ رامُ آروم
دنیا با اون همه گرگیش توی این معرکه میدون
کوچیکه قد یه کوچه با نهایت ... بزرگیش
توی مشت آتون اسیره ، مثل بازیچه ی کوکی
اگه مردی مونده باشه ، توی بازوی شماهاست ... جونه هر چی پهلونه
بر مزار پاکت تا زنده ام اشک خواهم ریخت