. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

. WWW.NASSERIA.NET

|abdollahi >>> ناصریا <<< nasser|

موسی و شبان

همه ما مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)را بعنوان یک شاعر و عارف نام آور ایرانی میشناسیم.

کتابش در سال 2000 یکی از پرفروشترین کتب سال در آمریکا شد و جهان غرب هم تا حدودی با عرفان و معنویت او آشناست.

اما شناخت خود ما چه؟!

خود من که بعلت دانش اندک نمیتوانم با همه ی اشعار این بزرگ ارتباط برقرار کنم.وبعضی اوقات خودم را سرزنش میکنم.

اما در حد شناخت ودرک خود مولوی را دوست دارم.

یکی از داستانهایی که مولانا خیلی شیوا وروان ودرعین حال زیبا و پر مفهوم به بیان آن پرداخته، داستان حضرت موسی(ع) و چوپانیست که در حالت راز و نیاز و صحبت با خدای کریم بوده.و موسی نوع عبادت کردن او را کفر آمیز میخواند ودر پی ارشاد او به سمتش میرود و بقیه ماجرا...

روزی که داشتم این داستان را میخواندم یاد سالهای دوری افتادم.

ماه رمضان بود،یکی از دوستان روزه میگرفت و خوشحال بود از اینکه نمیخورد و نمیاشامد و از گناه روی گردان شده. او زیاد مذهبی نبود.

یک انسان شرافت مند!! به او گفت این روزه گرفتن تو به درد عمت میخوره! تو باید حتما نماز بخوانی تا خدا از گناهانی که انجام دادی بگذره و تازه برو و روزه ی سالهایی رو هم که نگرفته ای بگیر شاید خدای من! تو را نیز ببخشد و از سر تقصیراتت بگذرد.تازه آنهم معلوم نیست!!!

با نصیحت های این شخص شرافتمند و فهمیده و علامه فرزانه!.آن دوست کلا از آن روزه ای هم که میگرفت دست کشید و سالهای بعد دیدم که کلا روزه گرفتن را کاری بیهوده میخواند!

به هر ترتیب در این داستانها و حکمتها هر یک نکاتی نهفته است و خداوند خود بهترین قاضیست.

خلاصه ای از شعر موسی و شبان را با هم میخوانیم:

موسی و شبان

دید موسی یک شبانی را به راه

کو همی گفت ای خدا و ای اله

ای خدای من فدایت جان من

جمله فرزندان و خان ومان من

تو کجایی تا شوم من چاکرت

چارقت"1 "دوزم زنم شانه سرت

تو کجایی تا که خدمتها کنم

جامه ات را دوزم و بخیه زنم

دستکت بوسم بمالم پایکت

وقت خواب آید بروبم جایکت!

حضرت موسی(ع) از آن مرد میپرسد ای مرد با که اینگونه سخن میگویی؟! وچوپان در پاسخ:

گفت با آنکس که مارا آفرید

این زمین و چرخ از او آمد پدید

گفت موسی:های خیره سر شدی

خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست"2 "این چه کفراست و فشار

پنبه ای اندر دهان خود فشار

گند کفر تو جهان را گنده کرد

کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

گرنبندی زین سخن تو حلق را

آتشی آید بسوزد خلق را

چوپان چون این حرفها را از حضرت موسی(ع)شنید.ناراحت از کار خود:

گفت ای موسی دهانم دوختی

وزپشیمانی تو جانم سوختی

جامه را بدرید و آهی کرد وتفت

سرنهاد اندر بیابان و برفت.

موسی پس از آن برای مناجات به کوه طور رفت.از خدای بزرگ به او ندا آمد که ای موسی این چه کاری بود که کردی هر چه زودتر بروچوپان را بیاب و از او معذرت بخواه!

وحی آمد سوی موسی از خدا

بنده مارا ز ما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی

نی برای فصل"3"کردن آمدی

من نکردم خلق تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جودی کنم

ما برون را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

چونکه موسی این عتاب از حق شنید

در بیابان در پی چوپان دوید

عاقبت دریافت او را و بدید

گفت مژده ده که دستوری رسید

هیچ آدابی و ترتیبی مجو

هرچه میخواهد دل تنگت بگو


1(چارق)= کفش صحرایی که بند دارد

2(ژاژ)= سخن بیهوده

3(فصل)= جدایی

 


 

 برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(مطالب نوشته شده توسط هومن  ) بر روی همین لینک کلیک کنید   

 

 

   

هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

    

 

موضوعات دیگر:  

 

  • مراسمها
  • مصاحبه با ناصرعبداللهی
  • مطالب نوشته شده توسط گل مینا
  • مصاحبه با نوید عبداللهی
  • عکسهای ناصرعبداللهی
  • و این بار او از ناصر می گوید
  • نقل قول از منابع دیگر
  • عضویت در گروه ناصریا
  • نقدوبررسی
  • یادمان
  • معرفی کتاب
  • مطالب نوشته شده توسط هومن
  • موسیقی
  • به سوی او
  • اخبار
  • دانلودوبرگردان آهنگهای بندرعباسی
  • نیک بیندیشیم
  • مناسبتهای خاص
  • دانلود فایل صوتی کنسرتهای ناصریا
  • دانلود آلبومهای ناصرعبداللهی
  • فال ترانه
  • حرفهای شما   

     

     

     

    برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید.